حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

تحلیل و نقد سه دیدگاه

داستانی قرآنی در مورد کوه سینا وجود دارد که در موردش چندین شاعر اظهار دیدگاه کرده اند. تحلیل، مقایسه و نقد این چند دیدگاه خالی از لطف نمی باشد و بلکه به نظر نویسنده بسیار آموزنده است. ابتدا داستان را به طور خلاصه وار و به زبانی ساده مطرح می کنیم.

 

آمده است که چون موسی به وعده گاه آمد گفت:«خداوندا، خود را به من بنمای تا تماشایت کنم». و خداوند فرمود:«هرگز مرا نخواهی دید؛ ولی به کوه (=کوه سینا) نگاه کن. اگر برجای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید». و خداوند کوه را متلاشی ساخت و موسی مدهوش بر زمین افتاد.

 

در این داستان که داستانی قرآنی است و طبعا اصل زبان آن عربی است، از اصطلاح «ارنی» به معنای «خودت را به من نشان بده» و اصطلاح «لن ترانی» به معنی «هرگز مرا نخواهی دید» به ترتیب برای اظهارات موسی و خدا استفاده شده است. حال این سه بیت شعر را عنوان می کنیم. (این ابیات به ترتیب منسوب به سعدی، مولانا و حافظ هستند ولی خواننده با تحقیق کوچکِ خود نتواسته است سندی راجع به آن پیدا کند. لذا نویسنده برای تحلیل و تفسیر شعر هیچ ارزش یا فقدان ارزشی را به شاعری تحویل نمی دهد و فقط خود شعر را بررسی می کند ولی برای ارجاع آسان تر اشعار و تمایز بین آن ها از ادعای مذکور استفاده کرده و دیدگاه ها را به «اسم و نام» این سه شاعر نسبت می دهد نه به خود آن ها)

 

سعدی:«چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر ... ... ... که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی»

مولانا:«ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد ... ... ... تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی؟!»

حافظ:«چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر ... ... ... تو صدای دوست بشنو، نه جواب لن ترانی»

 

نوع نگاه سعدی به این داستان را می توان حل مسئله یِ ظاهرا بی جواب به روش حذف صورت مسئله دانست. در واقع شعر سعدی این باور را می پروراند که اگر قرار است جواب برای شخصی که خدا را جستجو می کند متلاشی شدن کوه و یا به عبارتی لن ترانی باشد، بهتر است جستجوی خدا متوقف شود. علتِ این نقدِ جستجو از سوی سعدی، از نگاه خود سعدی، عدم وجود جواب برای سوال یا جستجو است. تقریبا بدیهی است که چرا این علت بی ارزش یا نا صواب است. چرا که این خود سوال پرسیدن، پرسش گری یا جستجو است که ارزشمند و روشن کننده است نه جوابی که در پی آن می آید ولو این که جوابی مایوس کننده داشته باشد. ولی می توان این علت را نیز گویی ترس از پذیرش واقعیت های ساده دانست. اگر انسان بخواهد خدا را به صورتی از ماده ببیند و نتواند، طبیعتا این نتیجه را خواهد گرفت که خداوند مادی نیست و یا هیچ صورتی از ماده نیست که ضامن وجود و یا ماهیت خدا باشد. هر چند این که این نتیجه که منتج از جوابی است که خود خداوند به انسان می دهد می تواند نکته ای را در برداشته باشد بدین صورت که گویی خداوند جواب انسان را نداده است ولی با جواب منفی دادنش انسان را به نتیجه ای مفید در باب ماهیت خودش راهنمایی می کند. لذا «نه» یا «لن ترانی» شنیدن بیش از این که بار منفی داشته باشد می تواند بار مثبت داشته باشد.     

 

مولانا این داستان را به عبارتی بی ایمانیِ انسانِ خداجو به خدا می داند. چرا که معتقد است ارنی را کسی می گوید که چیزی نمی بیند. این دیدنی که مولانا به آن اشاره می کند فعلی از چشمِ دل است. مولانا خداجویی را در این شعر امری ناجستنی می داند و معتقد است که خدا یا حق، موجودی است که عاشقانه می بایست آن را قبول کرد و متعهد به او و عشقِ به او بود (تو که با منی همیشه). چرا که مولانا در این شعر اصولا کاری با داستان مذکور ندارد و آن چه که مولانا نقد می کند «ارنی» گفتن انسان است. درستی یا نادرستی این عقیده را نویسنده  در این مطلب تحقیق نمی کند چرا که عقیده دارد به اندازه ی کافی درباره ی این موضوع در مطالب دیگر این وبلاگ کنکاش کرده است. ولی خالی از لطف نیست که گفته شود آن چه که به انسان شان انسانی می دهد پذیرش عاشقانه نیست بلکه پذیرش عاقلانه است. آن ها که عاشقانه می پذیرند دلیلی برای پذیرش خود ندارند ولی عاقلان، بدون دلیل (منظور دلیل منطقی است، نه هر دلیلی) چیزی را نمی پذیرند.

 

حافظ از این داستان برداشتی زیرکانه و هوشمندانه داشته است که هیچ یک از دو شخص دیگر به آن توجه نکرده اند. حافظ معتقد است که هرچند انسان در جواب خواسته ی «ارنی» با «لن ترانی» مواجه می شود ولی خداوند جواب انسان را نه در کلام بلکه با عمل خود داده است. در داستان مورد نظر، خدا (به صورت کلامی) ظهور دیداری خود را با بر قراری و ثبات کوه سینا قول می دهد. ولی خودِ خداوند کل کوه را برای این که به انسان جوابی منفی داده باشد نابود می کند و این دقیقا همین نکته ای است که حافظ به آن اشاره می کند. در واقع حافظ به لن ترانی توجه نمی کند. حافظ به این قضیه توجه می کند که خداوند برای جواب دادن به سوالی از انسان کوهی را به ناگهان منهدم می کند. حافظ این اتفاق را بهترین جواب خدا یا به تعبیر خودش «صدای دوست» می داند. حافظ این اتفاق را اتفاقا تفسیری از ظهور کردن خداوند می داند. انهدام یک کوه برای جواب به پرسش انسان از سوی خدا، بیش از این که نشان دهد که خداوند را نمی توان دید، خداوند را نشان می دهد. این نکته بینی حافظ منجر به این نتیجه می شود که در واقع خداوند به کلام و قول معنی نمی یابد بلکه در عمل است که خداوند ظهور پیدا می کند. هر چند خودِ نکته بینی حافظ ما را به فریب نخوردن از ظواهر سوق می دهد.


نکته ای دیگر در مقایسه ی هنریِ شعر حافظ با شعر مولانا و سعدی وجود دارد که قابل توجه است. در شعر سعدی و مولانا دیدگاه و معناشناختی شعر، هم زمان با خواندن شعر تحقق می یابد ولی شعر حافظ این گونه نیست. به عبارتی دیگر کسی که برای اولین بار این سه بیت را می شنود مقصود محتواییِ شعر های مولانا و سعدی را بلافاصله در می یابد. چرا که تقریبا به طور واضح این دو شاعر نظر خود را در شعر گنجانده اند. ولی حافظ دقیقا مشخص نمی کند که ما بایست به چه چیز توجه کنیم. حافظ می گوید «تو جواب دوست بشنو ...» ولی این که دوست چیست و در داستان مورد نظر بر چه چیز دلالت می کند بر ما معلوم نیست. ولی از طرفی کمی هم مخاطب را راهنمایی می کند و می گوید «... نه جواب لن ترانی». در واقع حافظ به ما دقیقا اشاره نمی کند که چه چیز را باید نگاه کنیم ولی حداقل می گوید که چه چیزی را نباید نگاه کنیم. در واقع حافظ ما را به مقصد نمی رساند ولی مهارت رسیدن به مقصد را در اختیارمان قرار می دهد (این را هم باید متذکر شد که معناشناختی ای که در پاراگراف قبل در مورد شعر حافظ ذکر شد برداشت منسجم نگارنده ی این متن است نه لزوما آن چه که شعر حافظ دقیقا به آن اشاره دارد). این مهم، شعر حافظ را جدا از ارزش محتوایی، از لحاظ هنری و زبان هنری نیز بسیار با ارزش می سازد.

 

در واقع آن چه که در این داستان و این شعر ها و تحلیل هایشان بیشترین ارزش را دارد خدا و چگونگی یافتن خدا نیست بلکه آن عمق نگری و حقیقت بینی و معنا شناختی است که هر یک از این شعر ها به انسان می دهد. لذا انتخاب این که کدامین شعر و دیدگاه را می پسندید به عهده ی شماست.  

نظرات  (۱)

  • روح اله سلیمی
  • سلام   شما از کجا میدانید که بیت سومی مطعلق به مولانا میباشد با چه مدرک یا سندی 

    پاسخ:
    مطمئنید مطلبو خوندید؟ خودم گفتم همون اول که اتفاقا سندی پیدا نکردم و مشخص نیست این سه بیت درست نسبت داده شدن یا ن. ولی بنده برای نامگذاری از اسامی این شاعران استفاده کردم. توصیه میکنم وقتی میخواید به یک متن حمله کنید اول درست بخونید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی