حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

فهم تفاوت روش‌ها

وقتی به لیستی از مغالطه‌ها نگاه می‌کنید و با خود فکر می‌کنید که اگر این‌ها مغالطه‌اند، پس دیگر انجامشان نمی‌دهم، و سپس سعی می‌کنید که از تمام مغالطه‌ها اجتناب کنید، متوجه خواهید شد که این کار عملی نیست. اما چرا؟ علت اصلی آن است که اکثر مغالطه‌هایی که تا کنون شناخته شده بدین دلیل به عنوان «مغالطه» شناخته شدند که به نحوی «درستی» نتیجه گیری یا بهتر است بگوییم «یقین» از «درستی» نتیجه گیری را خدشه دار می‌کنند. حال، آیا می‌شود همواره عقایدی (چه نظری و چه عملی) را در تمام مدت زندگی بپذیریم که به درستی آنان یقین داشته باشیم؟ در واقع، آیا همواره می‌توانیم به درستی عقاید خود صد در صد باور داشته باشیم؟

برای مثال، استقرا گاهی به عنوان مغالطه شناخته ‌می‌شود (هرچند که اخیرا از اصطلاح تعمیم شتابزده برای وجهه‌ی مغالطه‌ای استقرا استفاده می‌شود). اگر کسی این گونه استدلال کند که «تمام اعداد اول غیر از دو، فرد هستند چرا که تمام اعداد اولی که حداکثر سه رقم دارند و دو نیستند فرد می‌باشند»، استدلال او را در ریاضیات نامعتبر می‌دانند. اما آیا می‌توان همیشه از استقرا اجتناب کرد؟ آیا وجود یک مثال نقض در نتایج علوم پزشکی می‌تواند حکم کلی آن را نامعتبر سازد یا گاها این مثال‌های نقض را جزو استثنائات به حساب می‌آورند؟ آیا نقد گوینده برای صحت سخن همواره مغالطه است یا برای صحت یک روایت از زبان راوی مورد نیاز است؟

 

 

سوالات این چنینی ممکن است ذهن ما را مشوش کنند و حتی اجتناب از مغالطات را امری بیهوده نشان دهند. و لذا تصور شود که مرز بین مغالطه و استدلال مرز بسیار مبهمی است. اما حقیقت در مفهوم «متدولوژی» یا «روش شناسی» نهفته است. تا به حال شنیده‌اید که می‌گویند «منطق» دو چیز با هم متفاوتند؟ معمولا وقتی در مورد علوم مختلف صحبت می‌شود، منظور از واژه‌ی منطق در جمله‌ی پیشین در واقع همان روش یا متد بحث یا تحقیق است. در ادامه‌ی این مطلب، به شکلی کلی و در حد آشنایی با این مبحث به متدولوژی بعضی از علوم مختلف خواهیم پرداخت و به بعضی از مسائل مرتبط با آن نیز اشاره خواهیم کرد.

متدولوژی

متدولوژی یک علم به شکلی نه چندان دقیق به مجموعه‌ی روش‌های معتبر برای بدست آوردن داده‌ها و نتایج در آن حیطه‌ی علمی گفته می‌شود. از آن جا که منطق را نیز به معنای روش‌های استدلال درست در نظر می‌گیرند لذا به وضوح می‌توان دید که این دو در بطن و معنای خود اشتراک زیادی دارند. اما صرف نظر از پرداختن به جزئیات، بهتر هست معمولا این دو را متمایز در نظر بگیریم.

برای درک بهتر از متدولوژی می‌خواهیم به یکی از دقیق‌ترین علوم بشری نظری بیفکنیم: ریاضیات.

 

 

متدولوژی ریاضی

اساسی‌ترین روش مطالعات ریاضی روش اصل موضوعی است. طبق این روش برای هر نظریه‌ای در ریاضیات، «فرض» می‌کنند که تعدادی گزاره درست باشند که به این گزاره‌ها «اصول موضوعه»‌ی آن نظریه گفته می‌شود. در ادامه، با روش‌هایی کاملا یقینی که گاه به مجموعه‌ی آن استدلال استنتاجی گفته می‌شوند، یک نظریه‌ی ریاضی بسط پیدا می‌کند. اساس این روش‌ها قیاسی است موسوم به قیاس استثنائی. این قیاس در واقع به طور ساده یعنی از این که «اگر الف آنگاه ب» و «الف واقع است» نتیجه می‌گیریم که «ب واقع است».

 

 

در واقع، بعید است که با این روش‌ها ما به نتیجه‌ی غلطی برسیم الا اینکه در انتخاب اصول موضوعه‌ی خود اشتباه کرده باشیم. در ریاضیات، منطق دانان ریاضی معمولا تلاش می‌کنند که اصول موضوعه‌ی هر نظریه‌ای را به اجزاء خردتر یا بدیهی‌تر تبدیل کنند. مثلا پئانو، اصول موضوعه‌ای را برای ساخت مجموعه‌ی اعداد طبیعی ارائه داد در حالیکه این مجموعه به طور شهودی شناخته‌ شده بود. پئانو در یکی از اصول خود عنوان می‌کند که عدد «1» یک عدد طبیعی است. و باقی اعداد را به وسیله‌ی این عدد می‌سازد.

سوال این جاست که آیا اعتبار گزاره‌های ریاضیات یقینی است؟ در کتاب مبادی ریاضیات، برتراند راسل توضیح می‌دهد که انتخاب عدد «1» به عنوان ابتدای اعداد طبیعی برگرفته از شهود ماست. در واقع، راسل می‌گوید اگر پئانو به جای عدد یک از عدد «325» استفاده می‌نمود، علاوه بر اینکه این اصل همچنان با باقی اصول سازگار باقی می‌ماند بلکه مجموعه‌ی حاصل مجموعه‌ای می‌بود که شامل اعداد طبیعی بزرگ‌تر و مساوی «325» است. که این مجموعه با مجموعه‌ی اعداد طبیعی‌ای که ما در نظر داریم قطعا متفاوت است.

ارجحیت روش‌ها

نکته‌ی بسیار مهم در این بحث این است که تلاش پئانو برای ساخت این دستگاه اعداد طبیعی به این هدف بود که ما را از شهود بی نیاز کند و لذا این نظریه را به یقین کامل برساند. اما راسل نشان داد که اگرچه این تلاش میزان استفاده‌ی ما از شهود را به حداقل رسانده اما همچنان آن را صفر (یعنی عدم کامل شهود) نساخته است.

 

 

نتیجه آن که اگر به «غایت» و به شکلی رادیکال به دنبال «یقین» باشیم، حتی نظریه‌های ریاضیات نیز ما را راضی نخواهند کرد. البته این مسئله بسیار جای تذکر دارد که همواره ریاضی دانانی در تلاش برای کمتر استفاده کردن از شهود و بیشتر استفاده کردن از استنتاج برای معرفی و بسط تئوری خود هستند. به عبارتی دیگر، اگر چه «شهود» و «استنتاج» هر دو در ریاضیات معتبر هستند اما این بدین معنی نیست که هر دو به یک اندازه معتبرند. از آن جا که درجه‌ی یقین در استنتاج بیش‌تر از شهود است لذا میزان اعتبار آن نیز بیش‌تر است. به همین علت روند تاریخی ریاضیات همیشه بدین سو بوده است که گزاره‌های مبتنی بر شهود کاهش پیدا کردند. در واقع درست است که ممکن است ما هیچ گاه به یقین نرسیم اما این دلیل نمی‌شود که به سمت آن حرکت نکنیم.

متدولوژی علوم طبیعی مانند فیزیک و پزشکی

نکته‌ی بسیار مهم این است که اگر خود را مقید می‌کردیم که از همان ابزاری استفاده کنیم که در ریاضیات استفاده می‌کنیم در علوم طبیعی یا تجربی تقریبا هیچ داده‌ای به دست نمی‌آوردیم. استقرا در ریاضیات اگرچه مغالطه در نظر گرفته می‌شود اما به نحوی، اساس علوم طبیعی است. به این گزاره توجه کنید:«آب خالص در دمای صد درجه‌ی سانتی گراد در فشار یک اتمسفر به جوش می‌رسد». آیا رد پایی از استقرا در این گزاره مشاهده می‌کنید؟

 

 

در ظاهر ممکن است چنین به نظر نرسد اما اگر بپرسیم که بر روی کدام آب خالص آزمایشی که این نتیجه را داده صورت گرفته است، چه جوابی خواهیم شنید؟ در واقع آزمایش روی آبی خالص صورت گرفته است. اما چگونه ما نتیجه را به تمام آب‌های خالص دیگر تعمیم داده‌ایم؟ ممکن است این گونه جواب داده شود که آب خالص تعریف مشخصی دارد و آن هم ترکیب دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن است. در این حالت نیز طبیعی است که بپرسیم با آزمایش بر روی کدام آب خالص متوجه وجود اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن شده‌ایم؟ آیا پس از تشخیص وجود دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن این خاصیت را به تمام آب‌های خالص دیگر تعمیم نداده‌ایم؟

در حقیقت، اساس و بنیان علوم طبیعی و تجربی بر اساس تجربه و استقرا یا تعمیم صورت گرفته است (بدین معنی که استقرا شرط لازم برای بوجود آمدن علوم طبیعی است). اما آیا این امر به ما اجازه می‌دهد که بی حد و حصر از استقرا و از هر گونه‌ی آن استفاده کنیم؟ یقینا این طور نیست.

در علوم طبیعی اصطلاحی است به نام «روش علمی» که در عمل فرآیندی است که توقع می‌رود یک دانشمند در حوزه‌ی علوم طبیعی و تجربی آن را طی کند. این فرآیند در واقع اجازه‌ی ورود استقرا را به گونه‌ای می‌دهد که احتمال خطا را در نتایج حاصله به شدت پایین آورد. در شاخه‌های مختلف علوم طبیعی و بر حسب مورد مطالعه، این روش دارای فاکتور‌های متفاوتی است (مانند ورود بحث آمار و احتمال) که در فرآیند آن ممکن است ایجاد شوند. برای یک مطالعه‌ی کامل می‌توانید به مقاله‌ای از دانشنامه‌ی فلسفه‌ی استنفورد نظری بیفکنید.

ورود و خروج روش‌های ریاضی در علوم طبیعی

یک سوال می‌تواند اینجا وارد بحث ما شود و اینکه آیا در علوم طبیعی، استنتاج و شهود ویا به عبارتی متدولوژی ریاضی کاربرد ندارد؟ در جواب بایست گفت که برعکس. وقتی از تفاوت متدولوژی‌ها یا به اصطلاحی عامیانه‌تر از تفاوت منطق در علوم مختلف سخن می‌گوییم بدین معنی نیست که منطق دو علم مختلف به طور کامل از یکدیگر متمایز می‌باشند و هیچ اشتراکی ندارند. در واقع جایی نیست که استنتاج را بتوان از آن حذف نمود. قواعد روش استنتاج که شامل قضیه‌هایی با ترکیب‌های مختلف گزاره‌های عطفی و فصلی و نقیض و ... که در منطق ریاضی به طور مشخص ظاهر شده‌اند و اثبات گردیده‌اند در تمام علوم جاری‌اند.

مثلا فرض کنید که در علم پزشکی، با استفاده از روشی علمی به این نتیجه رسیده‌ایم که مصرف تریاک باعث افزایش فشار خون می‌شود. و از طرفی بدین نتیجه رسیده‌ایم که «افزایش فشار خون موجب سکته‌ی قلبی می‌شود». بنابر قیاس اقترانی، که از قواعد استنتاج است، نتیجه می‌توان گرفت که «مصرف تریاک منجر به سکته‌ی قلبی می‌شود». در واقع در این جا ما می‌توانیم داده‌های بدست آمده از روش علمی را در اختیار متدولوژی علم ریاضی قرار دهیم و از استنتاج آن بهره ببریم.

 

 

هرچند، یکی از روش‌های استدلال در ریاضی که از آن به عنوان «مثال نقض» یاد می‌شود لزوما به همان شکل که در ریاضیات موجب عدم اعتبار حکمی کلی می‌شود در علوم طبیعی چنین نتیجه‌ای را در بر ندارد. در واقع، در علوم تجربی ما بارها شاهد وجود استثنائاتی هستیم که حکم کلی را رد می‌کنند. مثلا در علم شیمی، مواردی در جدول مندلیف وجود دارند که از قواعد کلی برای آن تبعیت نمی‌کنند. هرچند، وجود مثال‌های نقض گاهی منجر به مطالعاتی خاص‌تر می‌شود که علل استثنا بودن آن موارد را به طور علمی روشن‌تر می‌سازد. عدم اعتبار نسبی مثال نقض در متدولوژی علوم طبیعی دقیقا به دلیل استفاده از استقرا است. در واقع، چون استقرا تعمیم یک خاصیت از نمونه‌ای آماری به کل جمعیت است بنابرین وجود استثنا و مثال نقض می‌تواند قابل پیش بینی باشد.

ارجحیت روش‌ها

در واقع دیدیم که علاوه بر روش‌های علم ریاضی، به استقرا آن هم به کارگیری آن به شکلی خاص نیاز بود تا بتوانیم به علوم طبیعی دست پیدا کنیم. اما این بدین معنی نیست که اعتبار این روش‌ها به یک اندازه است. مثلا تصور کنید که با استفاده از استقرا و روش علمی به این نتیجه رسیدیم که «مصرف چای غلیظ موجب اختلالات قلبی می‌شود». و از طرفی بدین نتیجه رسیدیم که «اختلالات قلبی نمی‌تواند ناشی از نوشیدن مایعات باشد». در این‌ جا دو گزاره وجود دارند که با هم در تناقض‌اند (طبق استنتاج). اگر استنتاج را به استقرا ترجیح ندهیم ناچاریم این تناقض را بپذیریم. اما چون درجه‌ی یقینی استنتاج از روش علمی بالاتر است لذا معتبرتر است.

در چنین شرایطی دانشمندان سعی می‌کنند در شرایط آزمایش خود و نمونه‌های خود بازنگری کنند. مثلا در همین مثال ممکن است در آزمایشات هر دو گزاره، نمونه‌ها دارای فاکتوری پنهان بوده‌اند که به نظر می‌آمده که در نتیجه‌ی آزمایش تاثیری نخواهند داشت. مثلا فرض کنید نمونه‌های آزمایش اول دارای قند خون بالا بوده‌اند و نمونه‌های دومی دارای قند خون نرمال. در نتیجه می‌توان گفت «مصرف چای غلیظ موجب اختلالات قلبی در بیماران دیابتی می‌شود هرچند در دیگران بی اثر است (اما به علت بروز مشکلات دیگر توصیه نمی‌شود)». (توجه شود که این‌ها صرفا مثال هستند و لزوما درست نمی‌باشند)

البته این مبحث می‌تواند پیچیدگی‌های وسیع‌تری نیز داشته باشد. اما به طور کلی آن چه که باید بدان توجه ویژه نمود این است که استقرا عنصر ناچاری ما در کسب علوم طبیعی است. در واقع، اگر می‌توانستیم بدون استقرا به این دریای بزرگ علوم دست پیدا کنیم قطعا چنین می‌کردیم.

متدلوژی تاریخ، رویداد و دین

اگر به علوم تاریخی توجه کنیم متوجه می‌شویم که اگر تمام متدولوژی علوم طبیعی و تجربی و ریاضی را به کار می‌بستیم حتی به پاره‌ای از رویداد‌های تاریخی که امروزه از آن‌ها آگاهیم نیز دسترسی پیدا نمی‌کردیم. البته این امر به پیشرفت ما در علوم ذکر شده نیز وابسته است. مثلا به وسیله‌ی نیمه عمر عناصر یا نحوه‌ی تکامل جانداران بر پایه‌ی «استنتاج بهترین تبیین» می توانند نظریه‌هایی را ارائه دهند که چگونگی وضعیت جهان را حتی در قبل تبیین کند (مانند نظریه‌ی فرگشت). اما هنوز، علوم طبیعی و ریاضی در بسیاری از جزئیاتِ مطالباتِ تاریخیِ ما ناتوانند و لذا نمی‌توان فقط به متدولوژی آنان توسل جست.

 

 

سوال اساسی متدولوژی تاریخ و رویداد

در ابتدا بهتر است که مطلبی را روشن کنیم. متدولوژی تاریخ و رویداد در مورد صحت وقایعی که اتفاق افتاده‌اند می‌باشد. مثلا این که کوروش، اولین پادشاه هخامنشی، به چه کشور‌هایی حمله کرده است یا این که آیا جو بایدن، کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا در سال 2020، به رقیب خود ترامپ در مناظره‌ای گفته است «خفه شو» این‌ها مثال‌هایی از تاریخ و رویداد هستند. توجه شود که حقانیت وقایع در متدولوژی رویداد و تاریخ جایی ندارد. یعنی اینکه آیا حمله‌ی کوروش به کشور‌های دیگر یا گفتن «خفه شو» از سوی بایدن به ترامپ کار «درستی» بوده است ربطی به متدولوژی رویداد و تاریخ ندارد. به عبارتی باید تفکیک کرد میان دو مفهوم «درستی رویداد یا واقعه» و «درستی محتوای رویداد (یا حقانیت رویداد)».

سوال اساسی متدولوژی دین

توجه به نکته‌ی اخیر ضروری است چرا که در متدولوژی دین هر دو مسئله وجود دارد. مثلا وقتی می‌گوییم پیامبر اسلام گفته است:«هر که دوراندیش‌تر باشد عاقل‌تر است» دو بحث مطرح می شود. یکی این که آیا واقعا پیامبر چنین چیزی را گفته است (درستی رویداد)؟ و دیگر آن که آیا سخن مذکور درست است (درستی محتوای رویداد)؟ لذا از آن جا که متون دینی در واقع متونی تاریخی‌اند اشتراک مهمی در متدولوژی دین با تاریخ و رویداد وجود دارد.

اشتراک متدولوژی تاریخ، رویداد و دین (درستی رویداد)

«منبع» و «روایت» دو روش اصلی علم تاریخ‌اند. روایت در واقع یک نوع خاصی از منبع می‌باشد. گاهی یک منبع تاریخی می‌تواند سازه، ساختمان و حتی ابزار‌های جنگی باشد و گاهی می‌تواند نگاره‌های تاریخی یا همان روایت باشند. مطالب بسیاری در خصوص این دو وجود دارند اما اشاره به بعضی از این مطالب ضروری است.

اولین نکته و شاید حتی مهم‌ترین نکته در باب روایت این است که ما برای کسب اطلاعات تاریخی «ملزم» هستیم به روایت. در واقع، منبع دیگری برای کشف رویداد‌ها در دسترس نداریم. لذا با توجه به انواع اشتباهات احتمالی مثل تحریف‌ها، چه آن ها که عمدی بودند و چه آن‌ها که غیر عمدی و براساس عدم دقت در تفسیر و ترجمه حادث شدند، میزان یقین و اطمینان حاصل شده از مطابقت وقایع و رویداد‌ها با روایات به شدت پایین است. هرچند مواردی می‌تواند اعتبار روایات را افزایش دهد.

 

Rewriting history: trend, stupidity or deliberate distortion of facts for  self-interest? | by Mikkel Ravn | Medium

 

مسئله‌ی دیگر توجه به مشخصات غیر محتوایی خود روایت است. مثلا اینکه یک روایت در چه تاریخی ثبت شده، در کجا ثبت شده و توسط چه کسی ثبت شده از مشخصات بسیار مهمی است که باید بدان توجه نمود.

اعتبار روایت

یکی از اساسی‌ترین و مهم‌ترین عواملی که می‌تواند اعتبار روایات را افزایش دهد تکثر و تنوع راویان با یک روایت مشترک است. در واقع تکثر و تنوع راویان که همه یک واقعه را به یک شکل توصیف کرده‌اند میزان اطمینان ما را نسبت به وقوع آن رویداد بیش‌تر می‌کند. هرچند نباید این تکثر را به معنای تکثری جعلی در نظر گرفت. در واقع تعداد راویان که معمولا مشخص است (در موارد تاریخی) و منظور از این اصطلاح تعداد زیاد راویانی است که روایت «مشترک» دارند.

برای مثال هرودوت و کتزیاس دو تن از تاریخ نگارانی هستند که اغلب اطلاعات ما از دوره‌ی ماد‌ها و هخامنشی از جانب این دو رسیده است. نکته‌ی جالب توجه این است که اکثر مواقع روایت‌های این دو از اکثر وقایع آن دوران به شدت با یکدیگر ناسازگارند. مثلا حسن پیرنیا در کتاب ایران باستان، جلد یکم، داستان کودکی کوروش را از هر دو نقل می‌کند که دارای تفاوت فاحشی است. یکی مدعی است که پدر و مادر کوروش، او را در زمان شیرخوارگی از ترس آژی دهاک در بیابان رهایش می‌کنند و زنی به نام سپاکو او را یافته و بزرگ می‌کند. دیگری مدعی است که کوروش در دربار آژی دهاک توسط بهترین مربیان تعلیم می‌بیند.

 

زندگینامه کوروش کبیر از تولد تا مرگ + تصاویر - پایگاه خبری صدای بوکان

 

طبیعتا چنین ناسازگاری‌هایی ما را نسبت به اطمینان از وقایع آن دوران بدبین می‌کند مخصوصا این‌ که فقط این دو راوی از آن دوران سخن گفته‌اند. این در حالی است که آنان خود در حدود چهارصد سال قبل از میلاد می‌زیسته‌اند. هرچند، هر چه از تاریخ باستان دور می‌شویم و به زمان حاضر نزدیک می‌شویم به دلیل افزایش سطح سواد و سهولت در نگارش، تعداد تاریخ نگاران و راویان افزایش پیدا کرده‌‌ است.

اعتبار راوی

نکته‌ای که در این‌جا تاریخ نگاران بدان توجه نمودند این است که گاهی روایات مغرضانه بوده یا برخوردار از دقت کافی راوی نبوده است. مثلا فرض کنید که یک راوی بارها سخنان خود را نقض کند (ولو غیرعمدی) یا عامدانه به قصد دشمنی یا دوستی وقایع را به درستی نگارش نکند و جانب صداقت را رعایت نکند. از طرف دیگر راویان بایستی به زبانی که روایت را یافته‌اند تسلط کافی داشته و نکات تفسیری و هرمنوتیک اثر را نیز لحاظ کنند. این مسئله منجر به این می‌شود که به هر راوی نمی‌توان به یک اندازه اعتبار داد. لذا یکی از اهداف تاریخ دانان این است که بدانند راویان چقدر صادق، اهل دقت،‌ بی طرف، دارای دانش زبانی مرتبط و تفسیری بوده‌اند.

یکی از علوم حوزوی که در این خصوص وجود دارد علم رجال است. حوزویان برای هر حدیث یک سلسله‌ی راویان را به دست می‌آورند که هدفشان در این علم پرداختن به خصوصیات افراد درون این سلسله است. البته چنانچه گفته شد، بحث اعتبار راوی لزوما در انحصار علوم دینی (مخصوصا اسلام) نیست اما اشاره به این علم صرفا از این جهت بوده است که حوزویان نیز به این مسائل می‌پرداخته‌اند.

 

 

نکته‌ی جالب توجه، مغالطه‌ی مشهور «نقد گوینده برای نقد سخن» است. این مغالطه در واقع به این نکته اشاره می‌کند که برای صحت سخنی نباید به گوینده‌ی آن توجه کرد و اگر چنین کنیم و کیفیات (منفی و مثبت) گوینده را تاثیرگذار در قضاوت (نادرستی و درستی) سخن شخص بدانیم، در واقع دچار این مغالطه شدیم. حال سوال این است که اعتبار راوی آیا اساسا در تناقض با این مسئله نیست؟ در واقع ممکن است در این جا بگوییم که یکی از جاهایی که نمی‌توانیم این روش را مغالطه بنامیم در بحث اعتبار راوی است. هر چند می‌توان به گونه‌ای دیگر نیز مسئله را حل نمود. بدین صورت که وقتی می‌گوییم برای دریافتن «صحت» سخنی نباید به گوینده‌ی آن توجه نمود، منظور صحت محتوایی سخن است نه صحت روایی سخن.

ارجحیت روش‌ها

نکته‌ی بسیار مهم و کلیدی این است که روش‌‌های استنتاجی و علوم طبیعی در این‌ جا بی اعتبار نیستند. بلکه برعکس، این روش‌ها از روش‌های روایی از میزان اطمینان بیشتری برخوردارند. شاید چند مثال در این حوزه مفید باشد.

مثلا گفته شده در زمان پیامبر اسلام، از طرفی دختران در بدو تولد زنده به گور می‌شدند و از طرفی دیگر هر مرد عرب دسته کم چند همسر داشته است. مسئله این جا این است که اگر هزاران راوی معتبر هر دوی این روایات را تایید کنند و در باب آن اتفاق نظر داشته باشند آیا می‌توان به هردوی این‌ها باور داشت؟ در واقع اینجا تناقض (فقدان جنس مونث به دلیل کشتن در بدو تولد و تعداد بالای زن‌ها در جامعه‌ی عرب) حاصل استدلالی استنتاجی است. و قوت آن یقینی است. البته یک راه حل این است که این دو روایت را به کمک استنتاج بهترین تبیین با یکدیگر سازگار کرد. مثلا اگر زنده به گور کردن دختران در بدو تولد فقط مخصوص فقرا باشد (به دلیل قوت بدنی ضعیف‌تر در مبادرت به کار‌های یدی و کارگری و کشاورزی که منجر به تولید ثروت می‌شود) و تعدد همسرگزینی مردان عرب بیشتر برای ثروتمندان عرب باشد این تناقض به نحوی رفع خواهد شد.

یا مثلا فرض کنید که دانشمندان علوم طبیعی (با فرض دانستن حدود زمان سیل مشهور در زمان نوح) کشف کنند که در آن زمان اکثر مناطق زمین در خشکسالی بسر می‌بردند. در چنین شرایطی بین روایات و روش علوم تجربی کدام مدعا را بایست باور کنیم؟ از آن جا که روش علوم تجربی دارای اطمینان بیشتری از روش روایی است لذا ما ملزم هستیم نتایجی را باور کنیم که ماحصل روش‌های با درجات بالای یقین باشند.

توجه کنید که اگر تعداد معتبری راوی معتبر (به فرض محال) روایت کرده باشند که امام صادق صاحب یک خودروی بنز بوده آیا درست است که این روایت را باور کنیم؟ در این جا طبیعتا خواهیم گفت که شرکت بنز اصلا کمتر از دویست سال است که تاسیس شده است. دقت کنید که در این جا هر دو گزاره به وسیله‌ی روش‌ روایت محقق شده اند. در این جا چون زمان ثبت شرکت بنز به زمان ما نزدیک‌تر است و دقت و اطمینان از صحت آن بیشتر است ما این روایت را معتبرتر می‌دانیم. حال، چگونه می‌توان در زمانی که هنوز خودروی بنز وجود نداشته، صاحب این خودرو بود؟ (استفاده از روش ترکیبی روایت و استنتاج). لذا روایت اولی باورناپذیر خواهد بود.

چند نکته در باب متدولوژی دین

چنانچه گفته شد، در روش شناسی دین (اسلام را فرض بگیرید) بحث هم بر سر صحت روایت است و هم بر سر صحت محتوای روایت. انسان‌های مختلفی در طول تاریخ سعی کرده‌اند که بین این دو ارتباطی به وجود بیاورند.

گروه اول: عده‌ای معتقدند چون پیامبر معصوم است (و تبعا چهارده معصوم در روایت رسمی ج.ا.ا.) پس به طور خود به خود بحث بر سر صحت محتوای روایت منتفی است. در واقع کافی است ثابت کنیم که سخنی را پیامبر یا چهارده معصوم زده‌اند و لذا به طور اتوماتیک درستی سخن نیز اثبات می‌شود. البته بحثی هم نیست که همین سازوکار در مورد متن خود قرآن نیز وجود دارد. این عده معمولا طبقه‌ی سنتی دینداران هستند.

گروه دوم: برخی دیگر این ارتباط را به شکلی دیگر ایجاد کرده‌اند. این‌ها معتقدند دلیل کافی برای آن که روایتی ناصحیح باشد آن است که با عقل سازگار نباشد. البته این حرف به معنای رد روش‌های تاریخی برای روایت نیست. بلکه افزونه‌ای است برای آن. معمولا بسیاری از روشنفکران دینی در این دسته جای می‌گیرند.

 

Understanding Islam and Muslims and Faith of Muslims

 

علیرغم این که به نظر می‌رسد این روش عقلانی است، بسیار ممکن است ما را از حقیقت دور کند. چرا که این روش دارای پیشفرض‌های بسیار مهمی است که معمولا از نظر غافل می‌مانند. معصوم بودن یکی از این پیشفرض‌هاست که بدین معنی است که همواره پیامبر اسلام، دخترشان فاطمه و دوازده امام سخنان درست و عاقلانه گفته‌اند و کار‌های درست و عاقلانه انجام داده‌اند. یک پیشفرض دیگر این است که تمام مطالب در قرآن با عقل سازگار است. و طبیعتا فرض دیگری که خود به خود به وجود می‌آید این است که تمام سخنان چهارده معصوم با تمام قرآن سازگار است.

نکته‌ی مهم این است که این گروه ملزم هستند که تمام این پیشفرض‌های خود را ثابت کنند که به واقع امری بسیار سنگین و مخاطره انگیز است. لازم به ذکر است که گروه اول نیز این پیشفرض‌ها را داراست و لذا اینان نیز ملزم به اثبات این پیشفرض‌ها هستند.  

همچنان در گرو تاریخ

اگر شما با یک شخص مسلمان و شیعه، وارد بحث شوید، احتمالا خواهید دید که در بسیاری از موارد، شخص برای صحت گفته‌های خود به روایات و احادیث اشاره می‌کند. صرف نظر از این که اصلا ممکن است این روایات از لحاظ محتوایی معتبر نباشند، خود روش روایت است. در واقع حتی اگر به فرض محال گروه اول و دومی که در بالا ذکر شدند بتوانند تمامی پیشفرض‌های خود را ثابت کنند، باز به دلیل ضعف یقین در روش «روایت تاریخی» که از آن فراری ندارند در اثبات مدعاهای دینی به روش یقینی ناکام خواهند ماند.

سخن آخر

در نهایت بایست به چند نکته اشاره کرد.

اول آن که فقط جملات تحلیلی کانتی و گزاره‌هایی که «صرفا» از منطق استنتاجی ریاضیات و فلسفه منتج می‌شوند از یقین کامل برخوردار هستند. در باقی حالات ما با درجات مختلفی از یقین مواجهیم.

دوم آن که درست است که روش‌های مختلف و منطق مختلفی برای علوم مختلف متصور است اما اولا تمامی آن‌ها اشتراک داشته و دارند و دوما، تمامی روش‌ها از میزان اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و در صورتی که تعارض پیش بیاید ما خود را به باورهایی ملزم خواهیم کرد که از درجه‌ی اعتبار بالاتری برخوردار باشند.

سوم آن که علوم پویا هستند و معمولا به سمت یقین در حال حرکت هستند. در واقع ممکن است روزی برسد که روش‌های علوم ریاضی و طبیعی به جایی برسند که دیگر نیازی به روش‌هایی که در حال حاضر در علم تاریخ مرسوم هستند نباشد. اما بحثی نیست که تا آن زمان ناچار به استفاده از این روش‌ها می‌باشیم.

چهارم آن که به روش‌های ضعیف‌تر به چشم آخرین سنگر بنگریم. متاسفانه، استفاده‌ی بی حد و حصر از استقرایی ساده در برخی مباحث پزشکی منجر به نتیجه‌های متناقض شده و حتی ذهن خود جامعه‌ی پزشکی را نیز مشوش کرده است. متاسفانه، متدینان استفاده از روایت را در سنگر اول خود می‌بینند و در بسیاری از مواقع حتی به روش‌های علمی‌تر و یقینی‌تر توجهی ندارند.

پنجم آن که به محض مواجهه به مغالطات، آن‌ها را بدون درک درست حفظ نکنیم و از پرهیز از آن‌ها به صورت فرمولی در تمام ابعاد زندگیمان اجتناب کنیم. گاهی باید بپذیریم که حتی همین که در زندگی عملی خود از روز شدن فردا و طلوع خورشید اطمینان داریم در واقع حاصل استقرایی ساده و ضعیف در ذهن ماست.

 

 

در آخر نیز بایست گفت که در باب مفاهیمی که در این مطلب آمده اند شاید بتوان کتاب‌ها نوشت. این مطلب ادعای جامع و مانع بودن ندارد و هدف نویسنده از نوشتن این سطور آشنایی اولیه و وسیع با این مفاهیم است. همانطور که خواندید، فقط به متدولوژی چند علم آن هم در حد معرفی اکتفا کردیم. حال آن که علوم مختلف بسیاری هستند که روش شناسیشان همچنان با روش‌های مذکور در این متن متفاوت است. امید است که این مطلب کمکی به درک مفاهیم و روش‌ها کرده باشد.

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی