حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

قیام عاشورا؟!

چند سال پیش بود که به این نکته توجه کردم که همیشه قبل از کلمه ی عاشورا کلمه ی قیام به معنای انقلاب میاد. همچنین دقت کردم که اصولا این وجهه از عاشورا که حسین بن علی بر ضد یزید و حکومت طاقوتی خودش قیام (انقلاب) کرد خیلی مورد توجه بوده. ولی وقتی به این نکته هم دقت کردم که اصولا هیچ امامی (ظاهرا غیر از امام حسین) هیچ انقلابی هم نکرده برام خیلی جالب شد. در واقع اصلا برام سوال شد که آیا امام حسین انقلاب کرد؟! یا حتی اگر هم واقعا انقلاب کرده چرا بین تمامی امامان به امام حسین و قیام وی بیشتر توجه می کنیم؟! آیا اشارات مراسم های عزاداری به زجری که این اشخاص کشیده اند و یا احساس همدردی با این اشخاص اصولا دردی را دوا می کند؟! آیا این زجر ها و مصیبت هاست که حسین را «امام حسین» ساخته است؟!! آیا این زجر ها و مصیبت ها بر انسان های دیگری در طول تاریخ وارد نشده است؟! آیا این ادعای ضد دین ها که امام حسین برای کسب حکومت و قدرت به کوفه حرکت کرد صحیح است یا خیر؟! و هزاران سوال و مسئله ی دیگر.


 

برای جواب دادن به بسیاری از این سوال ها بهتر است برگ هایی از تاریخ را ورق بزنیم. از زمان شهید شدن حسن بن علی تا زمان شهید شدن حسین بن علی نه سال می گذرد. اگر فرض را بر این بذاریم که حسین برای کسب قدرت (به معنای منفی آن) به سمت کوفه حرکت کرد پس چرا در این نه سال چنین اقدامی ننمود؟!! در واقع آیا برای کسب قدرت، آن هم به همراه هفتاد و دو نفر، نه سال زمان می طلبد؟!!! آیا انسانی که برای کسب قدرت از مدینه به مکه و سپس به کوفه هجرت می کند اهل بیتش را هم با خود همراه می کند؟!! در واقع شکسپیر نیز در این باره می گوید که اگر حسین بن علی خیال خلافت و بر مسند قدرت نشستن بر سر داشت هیچ گاه با زن و فرزندان خود به سمت کوفه حرکت نمی کرد.

 

به همین ترتیب بحث قیام و انقلاب نیز مردود می شود. در واقع کدامین انقلاب ها را دیده ایم که شخصی با زن و فرزندان خود در آن شرکت کند؟! بحث دیگری که قیام و انقلاب نبودن حرکت امام حسین را تقویت می کند این است که اصولا حرکت انقلابی یک حرکت برنامه ریزی شده و هدفمند است و اصولا انقلابیون سعی می کنند که انسان های دیگر را نیز با خود همراه کنند. مثلا آقای خمینی برای ایجاد انقلاب سال پنجاه و هفت فقط از نیروی مذهبی کمک نگرفت بلکه سعی کرد برای برچیدن نظام پهلوی از دیگر احزاب و گروه ها مانند حزب توده، جبهه ی ملی، نهضت آزادی، مجاهدین خلق و ... کمک گیرد و آن ها را نیز با خود همراه کند و اختلافات را کنار بگذارد. ولی اگر روایت شب عاشورا را یاد آور شویم که امام حسین به گفته ی خودش «بیعت را از یارانش بر می دارد» و اجازه می دهد که هر کسی برود دیگر نمی توانیم رنگ و بوی قیام و انقلاب را در حرکت عاشورای امام حسین ببینیم. کسی که نیت و قصد انقلاب دارد تنها با هفتاد و دو تن به جنگ و شورش نمی پردازد.


 

اما حقیقت دقیقا چگونه رقم خورده است؟! از قبل از اسلام عرب ها خلیفه ی خود را به سبکی انتخاب می کردند که به آن می توان یک جور دموکراسی پارلمانی نیز گفت. در واقع عرب ها به دلیل قبیله ای زندگی کردن برای خود رئیس قبیله انتخاب می کردند و روئسای قبایل نیز از بین خود خلیفه را انتخاب می کردند. به عبارتی خلیفه به طور غیر مستقیم از سمت مردم و به طور مستقیم از سمت روئسای قبایل انتخاب می شود. علی، حسن و معاویه نیز به همین گونه انتخاب شده اند. حال زمانی که معاویه برخلاف صلح نامه ی خود با حسن بن علی پسر خود را به عنوان خلیفه انتخاب می کند چند چیز دچار مشکل می شود. یکی از این موارد بهم خوردن بحث دموکراتیک سیاسی است. دومین مورد بهم زدن صلح نامه است. و سومین مورد این است که خلیفه ی جامعه ی مسلمین حتی به مسلمانی نیز تظاهر نمی کند. البته موارد بسیاری از جمله سانسور و جعل احادیث نیز در این دوره افزایش می یابد.

 

حال در زمانی که یزید بن معاویه به خلافت می رسد در صدد این است که از حسین بن علی بیعت بگیرد. دلیل این کار وی موجه ساختن خودش می باشد. حسین که از این مسئله خبر دار می شود از مدینه به مکه می رود. به طور همزمان یک حرکت دموکراسی خودجوش نیز در کوفه شکل می گیرد. بدین معنی که اکثر روئسای قبایل کوفه و مردم کوفه با نامه های نوشته شده و امضا کرده خواهان این می شوند که امام حسین را به عنوان حاکم کوفه به رسمیت بشناسند. در این جا حسین چنین چیزی را قبول می کند. این قبول کردن خود به خود چند معنی دارد. یکی از این معانی نشانی از این است که دین به دلیل اهمیت دادن به زندگی اجتماعی نمی تواند بی ربط و جدا و مستقل از سیاست باشد. ولی شکل دموکراتیک آن نشان می دهد که این ارتباط بین دین و سیاست با شرط لازم مقبولیت عمومی همراه است. در واقع حسین حرص مسند قدرت را ندارد ولی چنانچه خود را با قابلیت می بیند و همچنین رضایت عمومی را مد نظر قرار می دهد دیگر در مسند قدرت نشستن و حاکمیت را به عهده گرفتن برای وی تبدیل به وظیفه می شود. لذا برای این که در شهر کوفه نیز کسانی را منصوب کند و همچنین در آنجا نیز زندگی کند با خانواده و جمیعی از یاران خود به سمت کوفه حرکت می کند. و وقتی به صحرای کربلا می رسد دیگر مسئله را بیش از این که دینی ببیند شخصی می بیند. برای همین است که به قول خودش بیعت را بر می دارد. ایشان می گویند که ابن زیاد (حاکمی که از سمت یزید بر حاکمیت کوفه منصوب شد) راهی جز شمشیر و خون بر من باز نذاشته است. به عبارتی وی می داند که یزید و ابن زیاد کمر به قتل حسین بسته اند و دیگر حتی راه صلح نیز بسته است. به همین علت بیعت خود را شب قبل از عاشورا از یاران خود برمی دارد.

 

حال با توجه به مطالب قبل پرداختن به فعل هایی که امروزه مسلمانان به منظور عزاداری و یا در خلال عزاداری بدان می پردازند جالب توجه است. یک مسئله پرداختن به زجر و رنج های فیزیکی صرف است. ینی به عبارتی ما در بعضی موارد می بینیم که مسلمانان برای ادای احترام به امام حسین خود و دیگری را مورد رنج های فیزیکی قرار می دهند. اگر از این انسان ها علت را جویا شویم آنان که قدرت پاسخگویی داشته باشند خواهند گفت که برای این که درد و رنج امام حسین و یارانش را شبیه سازی کنیم و با آن ها همدرد شویم چنین کاری را انجام می دهیم. حال سوال اساسی این است که به راستی چه چیزی حسین و یارانش را عذاب داده است؟! آیا درد های فیزیکی و نیزه و تیر خوردن مشکل اساسی ایشان بوده است و یا چیز دیگری؟!! اگر عذاب را فقط به عذاب فیزیکی تقلیل دهیم بین حسین و تمامی انسان هایی که در تمام جنگ های طول تاریخ رنج فیزیکی کشیده اند که تفاوتی باقی می ماند؟! آیا حسین بر این بوده است که با این حرکت خود، انسان ها را درگیر سنتی بی روح و سالانه ای کند که هیچ حرکت روحی، فکری، اجتماعی و سیاسی را در برنداشته باشد؟!!


 

مسئله ای دیگر پرداختن به روایاتی با جزئیاتی شدید و کاذب است که بیش از این که اسلامی باشد اسلام را زیر سوال می برد. مثلا گفته اند که خون علی اصغر (پسر شش ماهه ی امام حسین) را امام حسین در دستانش می گیرد و به آسمان پرت می کند و این خون به زمین بر نمی گردد و آن هم به این دلیل که اگر این خون به زمین برگردد کن فیکون (اصطلاحا بدین معنی که زمین و زمان بهم می ریزد) می شود. اگر به مساوی دانستن انسان ها در قرآن مگر در تقوا اشاره کنیم باید پرسید که چه تفاوتی بین علی اصغر و تمامی نوزادان و کودکان شش ماهه و یا کمتری است که در طول تاریخ خونشان بر زمین ریخته است. آیا امروزه کودکان شش ماهه در فلسطین خونشان بر زمین نمی ریزد؟؟!!! اگر تفاوت علی اصغر را با کودکان دیگر در این بدانیم که علی اصغر، فرزند امام حسین است پس به عبارتی مساوی دانستن انسان ها مگر در تقوا را زیر سوال برده ایم.

 

در آخر بایست گفت که همه ی این مطالب به هیچ وجه با این نیت نوشته نشده اند که اهمیت عاشورا را کم کنند. بلکه بالعکس نگارنده سعی بر این داشته است که با تکیه به واقعیت ها بتوانیم منعکس کننده ی مفاهیم ارزشمند و درخور توجه عاشورا باشیم. مثلا گاهی می گویند که این واقعه نشانی از تکیه دادن به عقیده است ولو این که خطر مرگ در آن باشد. در حالی که اگر صرف این که ما در انجام عقایدمان مصر باشیم تبدیل به ارزش شود ممکن است حتی تبدیل به شمر زمانه ی خود نیز بشویم. در واقع اگر بدانید که شمر نیز یکی از کسانی است که خود را مسلمان می داند و در تبعیت از عقیده ی خویش نیز بسیار مصمم است چگونه می توان مصمم بودنِ صرف در عقیده را نشانی از انسانیت و آزادگی دانست؟!!! اگر پذیرفتن جام زهر امام رضا از سوی مامون را که بدون درگیری شکل گرفت در نظر آوریم چگونه می توانیم شمشیر کشیدن بر ظالم را همواره توجیه کنیم؟!! و ... . به عنوان حرف آخر بایست گفت که امید است برای زنده نگه داشتن اسلامی که بر پایه ی حق و حقیقت بنا شده است فقط به دو روز آخر از زندگی یک امام توجه نکنیم. چه بسا که حقیقت خود را در کل نشان می دهد.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی