حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

۳۳ مطلب با موضوع «مطالب فلسفی-تحلیلی :: عقیدتی» ثبت شده است

بیان در رهایی

آیا تا به حال به واقع فکر کرده ایم که آزادی بیان چیست؟ موارد استعمال آن در کجاست؟ خوب است یا بد است؟ مفید است یا مضر؟ در چه جاهایی خوب یا بد و در چه جاهایی مفید یا مضر است؟ در چه کشورهایی آزادی بیان وجود دارد و در چه کشور هایی آزادی بیان وجود ندارد؟ اصلا آیا کشوری وجود دارد که در آن آزادی کامل بیان وجود داشته باشد؟ و ...؟ ...؟ البته ممکن است درستی آزادی بیان بدیهی به نظر برسد ولی چیستی و حدود آن چطور؟ البته که اگر از حدود آزادی بیان صحبت کنیم ممکن است مفهوم آزادی بی معنی شود ولی از طرفی ممکن است که بدون حدود محقق نشود. در این مطلب به مسائلی از این دست می پردازیم.

خودکفایی

 

امروز از یک برنامه در تلویزیون که البته با مجری گری نادر طالب زاده بود کلی تعریف و تمجید از شهید چمران دیدم و شنیدم و این که چه شخصیت مهم و تاثیرگذاری بوده. وقتی در مورد این شخصیت به مطالعه می پردازیم همه به فعالیت های گسترده ی وی و تاثیرگذاری عمیق وی اذعان خواهیم داشت. البته که نه یک و نه دو بلکه دلایل بسیاری موجب پدید آمدن چنین شخصیتی شدند اما نکته ی دیگر که نگارنده بدان توجه خواهد کرد تحصیلات خارج از کشور این شخصیت است. گمراه نشوید. مسئله چمران نیست.

گذری بر رهگذری (حول نظریاتی در باب تقابل احساس و عقل)

حداقل برای خودم خیلی جالب بود که وقتی مقایسه کردم اولین مطلبی که تو این وبلاگ گذاشتم و مطالبی که اخیرا تحت عناوین انسان الگوریتمی و آبریزش یا ویروس نشر کردم. خواننده اگر این مطالب را از سر حوصله بخواند متوجه تفاوت عظیم آن ها می شود. زمانی که مطلب «یا عشق یا عقل، نه هر دو» را نوشتم چنان عقیده داشتم که احساس ما بسیار گمراه کننده است و لذا ما عقل را قربانی احساس می کنیم و در نتیجه باید دو راه انتخاب کنیم و آن این که یا عقل را انتخاب کنیم و یا احساس را. که البته در این مطلب عقل با ارزش تر در نظر گرفته می شود و راه پیشنهادی نیز عقل است. مسئله آن جا جذاب می شود که 

روحیه ی نسبی نگری

ما ایرانیان، حداقل در چند دهه ی گذشته، به شدت از گفت و گو و بحث متنافر شده ایم. این در حالی است که به شدت به آزادی بیان معتقدیم یا بهتر است بگویم که ادعا می کنیم که معتقدیم. اگر فلسفه ی آزادی بیان را که خاستگاهش غرب می باشد مورد توجه قرار دهیم متوجه می شویم که اساسا آزادی بیان به هدف کشف حقیقت و به وسیله ی بیان و ایراد دیدگاه ها و نقد ها و نقطه نظرات است. در واقع خاستگاه علت آزادی بیان همان جایی است که از بحث کردن و صحبت و گفت و گو فرار می کنیم. حال این فرار اگر از طرف حکومت باشد به روش سانسور و اگر از طرف مردم باشد به صورت های دیگر انجام می گیرد که پرداختن به خود این روش ها خود به راحتی می تواند مطلبی دیگر باشد.

قیام عاشورا؟!

چند سال پیش بود که به این نکته توجه کردم که همیشه قبل از کلمه ی عاشورا کلمه ی قیام به معنای انقلاب میاد. همچنین دقت کردم که اصولا این وجهه از عاشورا که حسین بن علی بر ضد یزید و حکومت طاقوتی خودش قیام (انقلاب) کرد خیلی مورد توجه بوده. ولی وقتی به این نکته هم دقت کردم که اصولا هیچ امامی (ظاهرا غیر از امام حسین) هیچ انقلابی هم نکرده برام خیلی جالب شد. در واقع اصلا برام سوال شد که آیا امام حسین انقلاب کرد؟! یا حتی اگر هم واقعا انقلاب کرده چرا بین تمامی امامان به امام حسین و قیام وی بیشتر توجه می کنیم؟! آیا اشارات مراسم های عزاداری به زجری که این اشخاص کشیده اند و یا احساس همدردی با این اشخاص اصولا دردی را دوا می کند؟! آیا این زجر ها و مصیبت هاست که حسین را «امام حسین» ساخته است؟!! آیا این زجر ها و مصیبت ها بر انسان های دیگری در طول تاریخ وارد نشده است؟! آیا این ادعای ضد دین ها که امام حسین برای کسب حکومت و قدرت به کوفه حرکت کرد صحیح است یا خیر؟! و هزاران سوال و مسئله ی دیگر.

پر و خالی

حتما تا بحال شنیده اید که مثلا می گویند فلانی صفر و یکی برخورد کرد یا منطق شخصی را صفر و یکی می نامند. البته استفاده از این اصطلاح ها تا حدی مفهوم مورد نظر را می رساند ولی آیا استفاده از این اصطلاحات به معنای واقعی کلمه درست است؟! در واقع آیا اینکه سفید نبودن را معادل سیاه بودن در نظر بگیریم و یا پر بودن را معادل خالی نبودن در نظر بگیریم، از منطق صفر و یکی استفاده کرده ایم؟؟

آبریزش یا ویروس؟

ریشه یابی کردن، تحلیل کردن و یا آسیب شناسی مسئله ای است که نیاز به اطلاعات درست و تفکری سالم دارد. ما در این دوره از زمان به درستی نمی توانیم علت بیماری های فکری و یا عقیدتی خود را بیابیم. مخصوصا این که توسط رسانه های مختلف به طور اشتباه توجیه می شویم. یکی از این موارد فیلم هایی است که به طور جدی به عقل و منطق داشتن حمله می کنند و صفت عقلانیت انسان را به نقدی اساسی می کشانند. این فیلم ها به طور کلی به دو شکل مضمون خود را به تصویر می کشند. اولین روش نشان دادن دنیایی است 

اسلام برای حج؟

حج رفتن یکی از باید های مناسک دین اسلام به حساب می آید که البته شرط و شروط خاصی دارد و بر هر مسلمانی در هر شرایطی واجب نیست. ولی آن چه که این مطلب بدان خواهد پرداخت نه شرایط وجوب حج بر مسلمانان است و نه فلسفه ی حج به طور مبسوط و مفصل. این مطلب همچنین حوادث اخیر در مراسم حج را نیز مدنظر قرار نخواهد داد. این مطلب سعی دارد از منظری درون دینی و البته تاریخی-سیاسی به این فرع دینی دوباره بنگرد و این پدیده را با توجه به شرایط حال حاضر ارزیابی کند.

مخالف اندیشی «و» مستقل اندیشی

مستقل اندیشی از یکی از نشانه های روشنفکری آغاز می شود که هر کس باید بتواند خود و برای خود بیندیشد. در واقع این حالت انسان را به خود بیشتر وانهاد و او را در حوزه ی تفکر مستقل تر کرد. اساس مستقل اندیشی این است که هر زمان که تفکری توسط متفکرانی پدید آمد، بعد از مدتی تبدیل به یک نوع رسم و رسوم ثابت تبدیل شده است که مانع تفکر انسان شده است. در واقع محصول تفکر به ساحت فکر در آمده و بر ذهن اشخاص احاطه یافته و قدرت تفکر را برای شخصی که با فکر روبرو شده از وی میگیرد. برای رهایی از این مشکل راهنمایان بشری یعنی همان فیلسوفان و هنرمندان، انسان را دعوت به تفکر برای خود و مستقل اندیشی کرده اند.

انسان الگوریتمی

«برنامه ای بنویسید که ... را انجام دهد» جمله ای است که سر کلاس های برنامه نویسی مبتدی زیاد شنیده می شود. صرف نظر از هر معنی دیگری که این جمله می تواند داشته باشد، این معنی را دارد که هدف از نوشتن برنامه قبل از نوشتن برنامه مشخص می شود. علامت سه نقطه ی جمله ی مذکور، به طور کلی نشان دهنده ی یک هدف است. و اصولا تمام سیستم های کامپیوتری و نرم افزاری از چنین قاعده ای پیروی می کنند. همه ی نرم افزار ها هدف هایی دارند و برنامه نویسان برای آن ها الگوریتم هایی (روش های رسیدن به هدف) می نویسند که هدف محقق شود. مسئله ی انسان نیز شباهت هایی

تاخیر روشنایی روز ایرانی زن

خواستم تو روز جهانی زن این مطلبو بذارم ولی خب به دلایلی نشد و حالا کمی با تاخیر الان این کارو می کنم. این مطلبو برای جنس های مونث می ذارم ولی حقیقتا روی صحبتم با جنس های مذکره. موضوع این مطلبو بیشتر حول این مفهوم قرار می دم که نوع نگرش ما مرد ها (=به طور کلی جنس مذکر) نسبت به زن ها (=به طور کلی جنس مونث) تو روابط بینمون خیلی تاثیر گذاره. و اگه میخوایم که این روابط بهتر از اینی که هستن (که در حال حاضر به نظر بنده اصلا خوب نیستن) بشه باید تغییرات اساسی رو ایجاد کنیم.

مشروعیت غدیر خم و مقبولیت یار غار

اتفاق و واقعه ی غدیر خم یکی از آن اتفاق های مهمی است که شیعیان از آن برای محق بودن و مستحق بودن علی برای خلافت بعد از پیامبر استفاده می کنند. این اتفاق به تعبیری ارائه ی نوعی مشروعیت است که علی را بعد از پیامبر به عنوان خلیفه در نظر می گیرد. ولی آیا این دلیل به تنهایی موجب می شود که مردم علی را خلیفه ی خود بعد از پیامبر ببینند؟ جریان تاریخی که عکس این مطلب را نشان می دهد. لذا در این مطلب صدق مدعای مشروعیت خلافت علی و نگاهی شیعی (بدین معنی که سیره ی علی را جزئی از دین یا تفسیر و مصداقی از دین در نظر می گیریم) را پیش فرض می گیریم و در این حین بررسی خواهیم کرد که از نظر سیاسی چه عامل مهمی به این شرع الهی ارجحیت پیدا کرد.

قطار چهار

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

وقتی همه چیز نسبیه ...

خیلی دوست داشتنیه اگه باور کنیم که همه چیز نسبیه. این دوست داشتنی بودن از ساده بودن میاد. چون وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم دیگه لازم نیست نظر دیگران رو بدونیم. وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم می تونیم بی خیال همه چیز بشیم و هر کاری دلمون بخواد بکنیم و وقتی کسی بهمون گفت که مثلا این کارت اشتباه بود می تونیم جوابشو اینطوری بدیم که «هر کسی می تونه هر کاری بکنه؛ همه چیز نسبیه، حقیقتی وجود نداره و درست و غلط کاملا نسبیه». در ادامه ی نظریاتمون می گیم که «اگه فکر می کنی که فلان کار یا فلان نظر درسته یا غلطه این نظر توئه و به اندازه ی تمام آدم هایی که تو دنیا وجود دارن درست و غلط وجود داره و ...». راستشو بخواین چنین استدلال و منطقی خیلی به آدم می چسبه. چون خیلی راحت و ساده است. پیچیدگی های فلسفی نداره و کلا باحاله. ولی سوال من این جاست که 

تقلید

ضرب المثل معروفی بین ما ایرانیان رواج دارد بدین مضمون که:«تقلید کار میمونه، میمون جزو حیوونه». این ضرب المثل متوجه این مفهوم است که تقلید کردن کاری است حیوانی که در خور شان انسان نیست. لذا سوالاتی این چنین بوجود می آید: آیا به راستی تقلید کردن شان انسانی انسان را پایین می آورد؟ بین تقلید کردن و «همرنگ جماعت شدن» چه ارتباطی وجود دارد؟ رابطه ی بین تقلید و الگو برداشتن چیست؟ آیا می توان تقلید نکرد؟ مرجع تقلید در دین اسلام نسبت به این موضوع چه جایگاهی دارد؟ و ... برای جواب دادن به این سوال ها ابتدا معنای تقلید را بررسی خواهیم کرد و همچنین در این مطلب سعی خواهد شد که بطور کلی جواب سوال های بالا داده شود (چرا که مثلا پرداختن به مسئله ی مرجع تقلید در اسلام بحثی بسیار تخصص تر است).

فلسفه به چه دردی می خوره؟!!!

چند وقت پیش توی یه وبلاگِ شخصی می خوندم که از فلسفه به عنوان چیزی یاد شده بود که به هیچ دردی نمی خوره و مثل یک دورِ پوچ و بی مفهومه. بعد تو ادامه چیزی نوشته بود که مضمونش این بود «من اصلا خدا رو از درون میکروسکوپ می بینم. نیازی هم به فلسفه و این جور چیزا نیست ... چه فایده ای داره که ما نظرات افلاطون و ارسطو و کانت و دکارت و این جور آدما رو در مورد ماده و این جور چیزا بدونیم». واقعیت اینه که تو جوامع جهان سومی نباید همیشه تصور اینو داشت که مردمی رو ببینیم که به خاطر یه دلار پول همدیگرو می کشن. یکی از نشونه های جهان سومی بودن اینه که حتی آدم های به ظاهر باسوادش از کمترین سواد هم بهره ای ندارن. این آدم ها اون قدر ذهن های ضعیفی دارن که حتی نمی دونن چطوری باید تحقیق کنن و

قطار سه

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

قطار دو

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

قطار یک

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

بحث و مباحثه

بحث کردن یک گونه ی خاصی از صحبت کردن می باشد. انسان ها همه روزه بی واسطه یا با واسطه با یکدیگر صحبت می کنند. ولی وقتی آن ها در صحبتی متوجه اختلاف عقاید خود می شوند به آن صحبت بحث می گویند. در واقع ما خیلی وقت ها با هم بحث کرده ایم. بعضی از این بحث ها به مجادله تبدیل شده است و بعضی دیگر نیز در مرحله ی شروع متوقف شده است. بسیار کم پیش می آید که ما بتوانیم بحثی طویل و بدون مشاجره و مجادله داشته باشیم. با توجه به این مطالب سوالاتی در ذهن بوجود می آیند. مانند، آیا می توان بحثی طویل و بدون مشاجره داشت؟ علت یا علل عدم وجود بحث های طویل و بدون تنش های مجادله آمیز چیست؟ چه چیز هایی مانع بحث شده و همچنین چه عواملی موجب توقف مباحثه ها می شود؟ آیا بحث کردن با ارزش است یا فاقد ارزش؟ اصلا چرا بحث؟ احترام چه جایگاهی در مباحثه دارد؟ فایده ی بحث چیست؟ آیا بحثِ بدون نتیجه بی فایده است؟ و ...؟...؟...؟