حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزادی ذهن» ثبت شده است

بیان در رهایی

آیا تا به حال به واقع فکر کرده ایم که آزادی بیان چیست؟ موارد استعمال آن در کجاست؟ خوب است یا بد است؟ مفید است یا مضر؟ در چه جاهایی خوب یا بد و در چه جاهایی مفید یا مضر است؟ در چه کشورهایی آزادی بیان وجود دارد و در چه کشور هایی آزادی بیان وجود ندارد؟ اصلا آیا کشوری وجود دارد که در آن آزادی کامل بیان وجود داشته باشد؟ و ...؟ ...؟ البته ممکن است درستی آزادی بیان بدیهی به نظر برسد ولی چیستی و حدود آن چطور؟ البته که اگر از حدود آزادی بیان صحبت کنیم ممکن است مفهوم آزادی بی معنی شود ولی از طرفی ممکن است که بدون حدود محقق نشود. در این مطلب به مسائلی از این دست می پردازیم.

مخالف اندیشی «و» مستقل اندیشی

مستقل اندیشی از یکی از نشانه های روشنفکری آغاز می شود که هر کس باید بتواند خود و برای خود بیندیشد. در واقع این حالت انسان را به خود بیشتر وانهاد و او را در حوزه ی تفکر مستقل تر کرد. اساس مستقل اندیشی این است که هر زمان که تفکری توسط متفکرانی پدید آمد، بعد از مدتی تبدیل به یک نوع رسم و رسوم ثابت تبدیل شده است که مانع تفکر انسان شده است. در واقع محصول تفکر به ساحت فکر در آمده و بر ذهن اشخاص احاطه یافته و قدرت تفکر را برای شخصی که با فکر روبرو شده از وی میگیرد. برای رهایی از این مشکل راهنمایان بشری یعنی همان فیلسوفان و هنرمندان، انسان را دعوت به تفکر برای خود و مستقل اندیشی کرده اند.

[آزادی]

آزادی آرمان همیشه نارس انسان است. سرآغاز چگونه شدن، چگونه بودن و شدن و بودن مهری بر پایانش. همه ی ما به انتخاب و در آزادی می گزینیم که چه باشیم، چگونه باشیم، چطور باشیم، چگونه بشویم، چطور بشویم و برای چگونه شدن خود را مقید به قوانینی می بینیم. چرا که می خواهیم آنگونه شویم. و برای آنگونه شدن، برای چگونه شدن موافق جریان رودهای قوانین چگونه شدن خودمان حرکت می کنیم. در اینجاست که آرمان خود را می بازیم، آرمان چگونه شدن را نه، آرمان آزادی را می بازیم. که دیگر برای چگونه شدن بایست اعمال چگونه ساختن انجام داد، بایست. در این وقت دیگر اختیار و آزادی وجود ندارد، می بایست وجود دارد. در چگونه شدن آزادی وجود دارد ولی شدن آزادی را بی رنگ می کند. و در زندگی می بایست شد. برای زندگی کردن باید از دری رفت یا باید دری ساخت و سپس رفت. ولی می بایست رفت. نمی توان به بهای زندگی در آزادی پشت درب های زندگی، زندگی کرد.