حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

تقلید

ضرب المثل معروفی بین ما ایرانیان رواج دارد بدین مضمون که:«تقلید کار میمونه، میمون جزو حیوونه». این ضرب المثل متوجه این مفهوم است که تقلید کردن کاری است حیوانی که در خور شان انسان نیست. لذا سوالاتی این چنین بوجود می آید: آیا به راستی تقلید کردن شان انسانی انسان را پایین می آورد؟ بین تقلید کردن و «همرنگ جماعت شدن» چه ارتباطی وجود دارد؟ رابطه ی بین تقلید و الگو برداشتن چیست؟ آیا می توان تقلید نکرد؟ مرجع تقلید در دین اسلام نسبت به این موضوع چه جایگاهی دارد؟ و ... برای جواب دادن به این سوال ها ابتدا معنای تقلید را بررسی خواهیم کرد و همچنین در این مطلب سعی خواهد شد که بطور کلی جواب سوال های بالا داده شود (چرا که مثلا پرداختن به مسئله ی مرجع تقلید در اسلام بحثی بسیار تخصص تر است).

 

تقلید کردن به معنی پیروی کردن است. گاهی تقلید کردن به معنای تکرار تمام حرکات فیزیکی بدن نیز به شمار می رود. به همین دلیل هم عمل تقلید را به میمون نسبت می دهند. ولی سوال اساسی در با ارزش بودن و یا فاقد ارزش بودن تقلید است. در اینجا بایست از خود پرسید که آیا امکان دارد که در انجام فعلی تقلید نکنیم؟. انجام هر فعلی که در زبان حال حاضر موجود باشد یقینا به معنی تقلید است. دلیل این مدعا این است که اگر فعلی در زبان حال حاضر موجود باشد قطعا کسی در طول تاریخ بوده است که آن فعل را انجام داده است ولذا انجام آن فعل توسط ما از ما مقلد می سازد. از این جهت همه ی ما انسان ها تقلید کاریم و از این عمل گریزی نیز نداریم. مگر آن که منظور و مراد ما از تقلید چیز دیگری غیر از تعریف لغت نامه ای تقلید کردن باشد.


 

در واقع ما تقلید کردن را به معنی پیروی کردن از مجموعه ای خاص از عقایدی از مجموعه ای خاص از انسان ها یا شخص خاصی در نظر می گیریم. در این تعریف یک واژه در دو جایگاه تا کمی گنگ و مبهم به شمار می آید و آن واژه ی «مجموعه» است. لذا با چند مثال سعی می کنیم که ابهام را مرتفع کنیم. فرض کنید که شخصی خود را مقلد مرجع تقلید دینی خاصی به نام x می داند. آیا این تقلید بدین معنی است که شخص مقلد حتی در انتخاب فیلم های مورد علاقه اش نیز از مرجع تقلید x پیروی می کند؟! طبیعتا جواب «خیر» است چرا که مرجع تقلید دینی بودن مشخص می کند فرد مقلد در حوزه ی اعمال دینی از مرجع x تقلید می کند. در واقع، این «حوزه ی اعمال دینی» در تعریف تقلید همان مجوعه ای خاص از عقاید را تبیین می کند. به عبارتی شخصی که از کسی تقلید می کند در پاره ای از کردارهایش از وی تقلید می کند. مثلا فرض کنید که شخصی نحوه ی آواز خواندن شجریان (خواننده ی معروف سنتی ایرانی) را بسیار دوست دارد و سعی می کند که در آواز خواندن حرفه ای خود به مانند وی بخواند. در این حالت شخص از تمامی عقاید و کردار های شجریان لزوما پیروی نمی کند. بلکه این پیروی صرفا در نحوه ی آواز خواندن شکل می گیرد. لذا تقلید کردن لزوما امری همه جانبه نیست. حال مثالی زده خواهد شد که مشخص کند که منظور از تقلید از مجوعه ای از انسان ها یا شخصی خاص چیست. فرض کنید شخصی به ژانر موسیقی رپ علاقه ای مفرط دارد و از این بابت لباس هایی گشاد به همراه کلاه هایی نقاب دار (cap) را پوشاک خود می کند. در این حالت این فرد فقط از یک خواننده ی خاص رپ تقلید نمی کند بلکه وی مقلد عموم خواننده های رپ در حوزه ی لباس پوشیدن می باشد. حال که منظور ما از تقلید کردن مشخص شد پس به ارزش گذاری یا فقدان ارزشیِ آن می پردازیم. برای ارزش گذاری تقلید کردن، پنج نوعِ کلی آن را مشخص می کنیم و تفاوت ها و شباهت های آنان را همزمان با ارزش گذاریشان مشخص می کنیم.

 

تقلید بی چون و چرا

تقلید با تفکر (الگو سازی)

تقلید خود آگاه

تقلید ناخودآگاه

تقلید، هنگام پیشرفت

 

تقلید بی چون و چرا تقلید کردنی است که شخص مقلد بدون این که اعمال تقلیدی خود را مورد پرسش گری قرار بدهد و آن اعمال را از غربال درست و غلط عبور دهد آن ها را انجام می دهد. گاهی اوقات در تقلید بی چون و چرا، شخص مقلد در باب پاره ای از اعمال تقلیدی خود تفکر کرده و آن ها را قبول می کند و این تطابق به وی اطمینان می دهد که پاره ی دیگر اعمال نیز درست می باشند و وی بنا به استقرا تقریبا از تمام اعمال مرجع تقلیدش (این لفظ مرجع تقلید به معنای دینی نمی باشد بلکه فقط همان مفهوم را دارد که ما مثلا در مورد ضمیر و مرجع ضمیر از آن استفاده می کنیم) تقلید می کند. طبیعی است که این تقلید انسان را از قوه ی تفکر باز می دارد و شعور وی را تحت الشعاع قرار می دهد. چنین انسانی در واقع تابع، سرباز و یا ماشینی است که فقط عبارتی را دریافت می کند و بدان عمل می کند. در اینجا شخص مقلد به موجودی فاقد فهم و تفکر تبدیل می شود ولو این که دستورات درستی را دریافت کند. می توان این نوع تقلید را نیز تقلید کورکورانه نامید. گاهی این نوع تقلید می تواند نا خود آگاه صورت گیرد. در واقع هر تقلید نا خود آگاه تقلیدی بی چون و چرا است ولی عکس این مطلب لزوما درست نیست. چون که فکر کردن اصیل که به معنای آنالیز و تجزیه و تحلیل منطقی اشاره دارد متعلق فکر کردن را به خود آگاه ذهن می آورد چرا که در غیر این صورت موضوع فکر کردن نمی توانست بود. اما مگر می شود که ما انسان ها در انجام عملی تقلید کنیم ولی نسبت به آن بی آگاه باشیم؟!

 


ما نسبت به بسیاری از اعمال خود آگاهیم ولی اغلب آگاه نیستیم که این اعمال از چه زمان و از چه مکان و به طور کلی چگونه اعمال ما شده اند. در واقع نسبت به خودِ اعمال آگاهیم ولی نسبت به این که چگونه این اعمال، اعمال ما شده اند نا آگاهیم. و منظور از تقلید نا خود آگاه نیز همین است. مثالی این مطلب را روشن می کند. توجه کنید که انسان ها در فرهنگ های مختلف به شکل های مختلف غذا می خورند. مثلا به طور کلی ایرانیان با قاشق و چنگال، عرب ها با دست و چینی ها با چوبی مخصوص غذای خود را می خورند. مثلا در فرهنگ عرب، کودک عرب که در ذهن خود همیشه آرزوی بزرگ شدن را دارد به طور نا خود آگاه سعی در انجام کارها به روش بزرگ تر های خود می کند. لذا وقتی غذا خوردن بزرگ تر ها را می بیند وی نیز به همان شیوه غذایش را می خورد. یا مثلا در ایران وقتی پسری می خواهد ازدواج کند به فکر دعوت کردن پانصد الی هزاران میهمان و مهیا کردن تالار و پذیرایی از این میهمانان می باشد. اکثر ایرانیان در این شرایط تا آن جا که می توانند شرایط اقتصادی خویش را در نظر نمی گیرند و حتی گاهی برای خرج چنین مراسمی از اشخاص مختلف پول قرض می گیرند که این تقلید جمعی را بی چون و چرا و همچنین نا خود آگاه انجام دهند. این افراد دعوت کردن تعداد کمی از دوستان خود و صرف هزینه ی پایین را برای مراسم ازدواج خود امری غیر ممکن می دانند. و علت این پدیده فقط این است که به توجیح خود این افراد، «همه»، این کار را می کنند. وقتی ما علت کاری را این می دانیم که «همه» این کار را می کنند به این معنی است که ما در حال تقلید کردن از کار مورد نظر هستیم. همچنین این معنی نیز بی روا نیست که چنین عملی از سوی ما قطعا ما را همرنگ جماعت می کند. در واقع همرنگ جماعت شدن به طور اصطلاحی بدین معنی نیست که منِ نوعی، فعلی را مانند دیگر افراد جامعه ی خود انجام می دهم بلکه بدین معنی است که من آن فعل را انجام می دهم چون دیگران نیز آن را انجام می دهند. اگر من (نوعی)، فعلی را انجام دهم که دیگران هم آن را انجام می دهند ولی من با دلیلی منطقی آن را پذیرفته در حالی که دیگران این طور نیستند لذا درست است که در انجام آن فعل همه با هم اشتراک داریم ولی در «چرای» انجام آن فعل با هم اشتراک نداریم. لذا در این حالت نه تقلید و نه همرنگ جماعت شدن جایی ندارد.

 

در ادامه دو نوع تقلید نیز وجود دارند که تا حدودی به هم شبیه هستند. فرض کنید که شما می خواهید شاعر بزرگی شوید. در این راه چه می کنید؟ ابتدا شما شعر های شاعران بزرگ را می خوانید و سعی می کنید که راه های سرودن یک شعر خوب و قوی که از شما شاعر بزرگی می سازد را فرا بگیرید. ولی در این راه شما باید شعر بسرایید. ولو این که شعرتان کیفیت آن چنانی نیز نداشته باشد. طبیعتا شما به شعر های گروهی خاص از شاعران روی می آورید. مثلا شما به سبک و سیاق شعر مولانا یا شاعرانی که نزدیک به سبک وی شعر سروده اند علاقه مند می شوید و طبیعتا شعر های ایشان را بسیار می خوانید. در این حالت وقتی شما شروع به نوشتن شعری کنید، چه بخواهید و چه نخواهید، شعر شما از لحاظ بسیاری شبیه به شعر مولانا خواهد بود (توجه کنید که شما در این مرحله شاعر بسیار توانایی نیستید بلکه فقط در ابتدای راه هستید). در واقع شما چه به طور خود آگاه و چه به طور نا خود آگاه به نحوی از شاعری چون مولانا تقلید می کنید. در واقع در این مرحله مولانا به مثابه الگویی (ولو الگویی نا خود آگاه) برای شما می ماند. این نوع تقلید زمانی با ارزش می باشد که شما در این الگو گیری، تفکر را نیز راه داده باشید و همچنین به تقلید چون ابزاری بنگرید که شما را به مرتبه ای چون مرجع تقلیدتان برساند. در این صورت شما دیگر خود دارای استقلال فکری شده اید. در این مرحله شما خود «اهل نظر» هستید. در این مرحله شما خطوط فکری و شعری مولانا را خوب می شناسید و حتی می توانید وی را نقد کنید و برای خود سبکی جدید ایجاد کنید. همچنان که افراد بزرگی چون نیما یوشیج و فروغ فرخزاد در این زمینه عمل کردند. در این جا نیز شما تقلید انجام داده اید ولی این تقلید از سوی شما ضروری و اجتناب ناپذیر بوده و همچنین شما خود را توانسته اید از مرحله ی تقلید گذر دهید و به مرحله ی بالاتری برسید. این نوع تقلید که می توان آن را «تقلید، هنگام پیشرفت» نامید، مفید و بسیار با ارزش نیز می باشد. با دقت در مثال اخیر متوجه می شویم که اگر کسی در الگوسازی اش به مرحله ی الگوی خویش نرسد و یا نتواند اشتباهاتی مهم و بزرگ را در رفتار الگوی خود پیدا کند و یا حتی نتواند الگوی بهتری برای خود در نظر بگیرد در این صورت تقلید وی اگر همچنان با تفکر و پیشرفت همراه باشد تقلید با ارزشی است حتی اگر مقلد به مرحله ی گذر از تقلید نرسد. این نوع تقلید، تقلیدی خود آگاه و متفکرانه است که می توان آن را الگوسازیِ درست نامید.

 

در آخر بحث باید عنوان کرد که عموما تقلید زمانی مشکل زا می شود که ما اساس را بر تقلید بگذاریم و نه تفکر و پرسش گری. اگر ما اساس را بر تفکر و پرسش گری گذاردیم و در این راه، از اعمال و نظراتی از بزرگانِ تفکر، برای خود انتخاب کردیم آن وقت دیگر بنا به تقلید دچار حماقت نمی شویم و حتی تحت تسلط فکریِ اشخاصی خاص نیز قرار نمی گیریم. لذا اگر متن این مطلب شما را به تفکر وادار کرد و منجر شد به این که رایِ درست این متن را بپذیرید، نباید از پیروی کردنِ نکات مثبت آن احساس شرمساری کنید ولو این که نام تقلید بر این کار شما نهند. 

  • Reality Dreamer

تفکر

تقلید

مرجع تقلید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی