حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

فلسفه به چه دردی می خوره؟!!!

چند وقت پیش توی یه وبلاگِ شخصی می خوندم که از فلسفه به عنوان چیزی یاد شده بود که به هیچ دردی نمی خوره و مثل یک دورِ پوچ و بی مفهومه. بعد تو ادامه چیزی نوشته بود که مضمونش این بود «من اصلا خدا رو از درون میکروسکوپ می بینم. نیازی هم به فلسفه و این جور چیزا نیست ... چه فایده ای داره که ما نظرات افلاطون و ارسطو و کانت و دکارت و این جور آدما رو در مورد ماده و این جور چیزا بدونیم». واقعیت اینه که تو جوامع جهان سومی نباید همیشه تصور اینو داشت که مردمی رو ببینیم که به خاطر یه دلار پول همدیگرو می کشن. یکی از نشونه های جهان سومی بودن اینه که حتی آدم های به ظاهر باسوادش از کمترین سواد هم بهره ای ندارن. این آدم ها اون قدر ذهن های ضعیفی دارن که حتی نمی دونن چطوری باید تحقیق کنن وحتی نمی دونن که وقتی در مورد چیزی ذره ای اطلاعات هم ندارن و تحقیق هم نمی کنن چطور به خودشون اجازه می دن که در مورد اون چیز قضاوت کنن. اگه فکر می کنی که فلسفه به هیچ دردی نمی خوره احتمالا به خاطر اینه که روش تحصیل علمت گرفتنی یا تحقیقی نیست، بلکه دادنیه. خیلی از ما ایرانیا (مخصوصا تحصیل کرده هامون) حتی تا زمانی که مدرک دکترامون رو هم بگیریم هنوز یاد نمیگیریم که تحصیل علم و دانشی در مورد چیزی باید افعالی باشه و نه انفعالی. منظورم چیه؟!!! منظورم اینه که اگه یه کم به نظری که تو ابتدای این مطلب نقل مضمون کردم دقت کنین متوجه می شین که خیلی از آدم هایی که یکم و فقط یکم از فلسفه چیزی به گوششون خورده همین نظرو دارن. علتش اینه که این آدما فقط دارن یه نظر خاص رو بلغور می کنن چون که این عقیده طرفدار زیادی داره. اونا این عقیده رو می پذیرن بدون این که نسبت بهش فکر و انتقاد درستی کرده باشن.

 


حالا ایراد نظر این شخص چیه؟!!! اولین ایرادی که تو نظرات این شخص دیدم این بود که طرف حتی یه بررسی کوچیک نکرده که ببینه آیا واقعا فلسفه یه دورِ پوچ و بی مفهومه؟!!! تناقضِ جالبی تو این جمله هست. استدلال کردن این شخص نشون می ده که ظاهرا ایشون از شناخت نسبیِ ای نسبت به منطق و شناخت مغالطه ی «دور»  برخورداره و داره ازش استفاده می کنه که بگه که فلسفه چیز بی خودیه. یعنی این شخص در مرحله ی اول داره از بخشی از فلسفه استفاده می کنه برای این که بگه فلسفه به درد نخوره. این اولین ایراده.

 

دومین مفهومی که به نظرم جالب و متناقض اومد این بود که میگه «...من اصلا خدا رو از تو میکروسکوپ می بینم...». اولین مسئله این جاست که چطور شما خدا رو تو میکروسکوپ می بینی؟ اصلا خدا چیه که شما تو میکروسکوپ می بینی؟!!! اگه همین سوالا رو ادامه بدیم به یکی از فلسفه های اسلامی (و یا شاید غیر الهی) می رسیم. مسئله ی اساسی این جاست که شمایی که ادعا می کنی خدا رو از درون میکروسکوپ می بینی داری از یکی از فرآورده های یکی از فلسفه های دین اسلام که از طریق دروس ادبیات و دینی که به افکارتون القا شده استفاده می کنی. اگه فلسفه نبود اصلا نمی دوستی که خدا چیه (البته همین الانشم مطمئنا نظرات متناقضی در مورد خدا خواهی داشت) چه برسه به این که بتونی اونو از درون یک میکروسکوپ ببینی.

 

سومین چیزی که باز برام جالب اومد این بود که طرف بعد از این که میگه من اصلا خدا رو از تو میکروسکوپ می بینم میگه که برای این کار به فلسفه نیازی ندارم. این مطلب نشون میده که این شخص فکر کرده که فلسفه فقط مربوط می شه به مفاهیمی مثل خدا و وجود و واجب الوجود و ... . برای اطلاع بیشتر بهتره بگم که فلسفه مربوط به هرچیزی که فکرشو کنید می شه. از همه ی موضوعاتی که فلسفه بهش می پردازه مهمتر اینه که ما به عنوان یک انسان چه جایگاهی داریم و چطور باید با همدیگه رفتار کنیم؛ اخلاقیات. اگه امروز می بینیم که تو جامعه ی ما، از پزشک و استاد دانشگاه و مسئولین دولتی و غیر دولتی گرفته تا کاسبای بازاری و لباس فروشا و میوه فروشا و ... نود درصد بلکه بیشتر از دزدی کردن و فساد های مالی و غیر مالی ابائی ندارن به خاطر اینه که تو جامعه ی ما به علوم انسانی و مخصوصا فلسفه و اخلاق کمترین بهایی داده نمی شه. هر چند پرداختن به این موضوع هم خودش از مسائل فلسفیه. فلسفه حتی مربوط به علم هم هست. این که یک گزاره ی علمی چه گزاره ای باید باشه از فلسفه ی علم پوپر تبعیت می کنه. ابطال پذیری علوم هم همین طور. پس لزوما فلسفه فقط در مورد خدا و وجود و این جور چیزا نیست. ولی از اون جا که این موضوعات از قدیم الایام جهت حرکت های فردی و اجتماعی انسان ها رو تعیین می کردن جزء موضوعات فلسفی بودن و هستن. البته به بعضی از مکتب های فکری-فلسفه ایراداتی هست ولی خود این ایرادات هم از جمله کار ها و تفکرات فلسفیه.  


 

چهارمین مطلبِ موردِ توجه اینه که طرف میگه به چه درد آدم می خوره که نظرات سقراط و افلاطون و کانت و ... رو در مورد ماده بدونه. غیر از این که این مطلب به این موضوع اشاره میکنه که شخص صاحب نظر فکر می کنه که فلسفه فقط در مورد چیزایی مثل ماده و خدا و وجود و این جور چیزاست، به این موضوع هم اشاره می کنه که انگار طرف باز هم فکر می کنه که دونستن فرآورده های فلسفی از آدم فیلسوف می سازه. در جواب باید بگم که مثلا خودِ کانت چطور یک فیلسوف به حساب میاد؟!!! یعنی کانت فقط از نظرای فلسفیِ تا زمان خودش خبر پیدا کرده بوده، فقط همین!!! احتمالا غیر از این مورد، کانت نتونسته بهتر و اصیل تر فکر کنه و نظراتش رو در یک انسجام منطقی تر از نظرات قبل تر از خودش در بیاره!!!!!!؟ و راستش رو بخواین اتفاقا خیلی به درد آدم می خوره که نظرات چهار تا آدم عاقل تو طول تاریخ رو بخونه تا نظراتی که پایین وبلاگش فقط و فقط برای تمجیدای چشم بسته میان.


 

به نظر میاد که من خصومت شخصی با این شخص داشتم که نظرش رو مورد انتقاد های سرسختی قرار دادم. ولی راستش این انتقادا به تمامیِ کسانی که این نظراتو دارن بر میگرده (که البته طرفداراش خیلی زیادن). ولی بذارید یکم دیگه از فواید فلسفه بگم براتون. از نظرات عموم ما ایرانی هاست که آلمان کشور بسیار پیشرفته و دقیق و منظمیه. مردمش هم رفاه تقریبا زیادی نسبت به تمام مردم دیگر کشورهای دنیا دارن و ما ایرانی ها هم از ایده آل هامون اینه که تو یه چنین جایی زندگی کنیم. ولی میدونین علتش چیه. علتش اینه که عموم آلمانیا آدمای بسیار منطقی ای هستن. علت این پدیده دیگه چیه؟!!! علتش اینه که این کشور از کشور هاییه که از حدود چهارصد پونصد سال پیش (از زمان لایب نیتس) محل تولد و رشد بیشترین و بزرگترین فیلسوفان طول تاریخ بوده. مقایسه کنین تعداد فیلسوفان بزرگ طول تاریخ رو تو کشور هایی مثل عراق و افغانستان و ایران و کشورهای اروپا. و حالا مقایسه کنین وضع حالِ حاضرِ همین کشورا رو. غیر از این مورد، فلسفه تاثیرات خیلی خیلی زیادی تو سیاست و اقتصاد داشته که باعث تفاوت های فاحشِ حال حاضر کشورای ما شده. ولی غیر از پیامدای اجتماعی-سیاسی، فلسفه پیامدای عمیق فردی هم داره. دقت کنین که فعالیت هایی که یک انسان تو طول زندگیش انجام میده مشخص کننده ی هویت واقعیش هستن. و این فعالیتا از عقیده های واقعیِ اون شخص ظهور پیدا می کنن و فلسفه، در معنای عام، روشن کننده ی عقاید و انسجام اونا کنار همدیگه است. دیدین وقتی یه چیزِ نو می خرین و نمی دونین چطوری کار می کنه و از طرفی می ترسین که بهش دست بزنین چون شاید خراب بشه چون خیلی بابتش پول دادین (خیلی براتون با ارزشه). اون موقع چی کار می کنین؟!!! معلومه، اون موقع شما بروشورِ اون محصول رو مطالعه می کنین تا بتونین درست ازش استفاده کنین. فلسفه اون بروشوره و اون محصول هم خودمونیم. برای درست استفاده کردن از خودمون هم که شده باید حداقل بروشورمون رو مطالعه کنیم. حالا اگه من بخوام ادامه بدم به گفتنِ فواید فلسفه، راستش تموم نمیشه. ولی راستش هیچ موقع نمی شه فهمید که فلسفه چه فوایدی داره اگه که راهشو طی نکنیم. در واقع، استفهام انکاریِ احمقانه ی «فلسفه به چه دردی می خوره؟!!!» همیشه ورد زبون انسان میفته مگر این که انسان از درِ فلسفه عبور کنه.


  • Reality Dreamer

فایده فلسفه

فلسفه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی