حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

دعوت از دزدی

چند وقت پیش با برادرم به سرزمین موج های آبی رفته بودیم. جدا از تفریحات و هیجاناتی که بازی ها و محیطش داشتن یه چیز دیگه ذهن ما رو درگیر کرد. اولش با یک اتفاق خاص شروع شد. ما تو صف یکی از بازی ها بودیم که حدودا صد نفر جلوی ما بودن و پنجاه شصت نفر هم پشت سر ما. صف ما مثل یه مارپیچ بود که توسط میله هایی کنترل می شد. کنار صف ما بازی دیگه ای وجود داشت که به خاطر جذابیت کمترش تقریبا میشه گفت صفی نداشت.



اون قدر به این بازی بی توجهی می شد که ما اصلا متوجه نشدیم که اصلا بازی ای وجود داره تا این که دیدیم یه نفر با سرعت از پشت صف ما تو مسیر صف اون یکی بازی قرار گرفت و بعد داخل سرسره ی بازی شد و رفت پایین. تو کمتر از یه دقیقه همون آدم اومد بالا و از بیرون صفِ ما با دو سه نفر که جلوی ما بودن شروع به صحبت کردن که آره فلان بازی هم خیلی با حاله و بیاین الان امتحانش کنین. بعدش خودش رو از لای میله های صف انداخت جلوی ما و پیش دوستاش قرار گرفت. اون لحظه دیدیم که هیچ کس هیچ اعتراضی به این اتفاق نکرد. یعنی همه ی کسایی که پشت ما بودن دیدن که این آدم میره تو صف ولی هیچ کدوم هیچ چی نگفتن. که یک دفعه برادرم با لحن مودبانه ای به طرف گفت:« داداش من که راضی نیستم». خواست با این جمله حداقل یه حرفی به نشانه ی اعتراض زده باشه. بعدش اونی که اومده بود گفت« باشه عزیز ...» و بعد دوستش که از قبل تو صف بود از صف خارج شد و رفت تو مسیر اون یکی بازی ای قرار بگیره که صفی نداشت. همین که طرف رفت رو سرسره با خودم گفتم که خب حداقل حقی این وسط زایل نشد. یکی اومد و یکی رفت. بعد از یه دقیقه دیدیم طرف از پله ها اومد بالا و از لای میله ها خودشو پیش دوستاش انداخت. به خاطر روحیه ی شادی که اون جا وجود داشت و به خاطر بازی های مهیجش مردم همین طور به این اتفاق ها می خندیدن. حتی اونایی که داشت حقشون خورده می شد. بعد دیدیم که این اتفاق مثل این که اونجا طبیعیه. دیدیم که بعضی های دیگه که تقریبا ته صف بودن از این کارا زیاد کردن. و جالب تر از همه دیدیم که هیچ کس ناراضی نیست. من داشتم دیوونه می شدم. اون جا بود که با برادرم شروع کردیم به بلند صحبت کردن که «آره ... این آدم ها که میپرن تو صف دوهزار شعور ندارن و ...». همین طور که صف داش جلو می رفت همون یارو که جلومون بود، چند بار دیگه این کار رو کرد و بعد این که دوستش متوجه شد ما داریم خیلی عصبانی می شیم به ما گفت که «نگاه کن رفیقم چه حالی داره می کنه انصافا ...» مثلا با این جمله می خواست به ما بفهمونه که اگه ما اعتراضی کنیم یه وقت دوست ایشون مقدار تفریحاتش کم میشه. جالب این بود که بقیه با این استدلال قانع شده بودن که ما حالا به این خلاف زیاد گیر ندیم و همه تبدیل شده بودن به دویست نفر گوسفند که داشتن از لذت بردنِ یه نفر خوشحال می شدن. من در حد مرگ تعجب کرده بودم. این اتفاق تقریبا اوایل تایم سرزمین موج های آبی اتفاق افتاد. بعد که یکم جاهای مختلفش رو گشتیم دیدیم که نه مثل این که اتفاق اپیدمی شده. تو هر صف بازی ای بیش از ده بار اتفاق می افته. برای همین دیگه نمی تونستم کاری کنم چون این قانون رو می دونم که «هر چی گروهِ آدم های احمق بزرگ تر باشه قدرتشون هم بیشتره».

 

رعایت نکردنِ قانون و این جور چیز ها را قبلا هم زیاد دیده بودن ولی این اتفاق یکم این مباحث رو برام زنده کرد. بعد از مدتی برادرم صحبت از یکی از اختلاس های تقریبا بزرگی کرد که اتفاق افتاده بود. بعد منتظر شد که منم نظرمو بگم. منم گفتم می تونم تصور کنم که همون آدم هایی که دیدیم تو صف حق خوری می کردن توی یه بانک دارن کار می کنن و ریزه ریزه یه سری پولا رو جابجا می کنن و بقیه هم که می بینن داره پولشون خورده می شه به این اتفاق می خندن. می تونم تصور کنم که وکیلِ ب.ز می تونه روشو بکنه سوی مردم و بگه «ببین ب.ز چه حالی داره می کنه ... ببین ب.ز موتور یک میلیارد تومنی خریده و داره باهاش حال می کنه ... چطور دلتون میاد خوشی هاشو ازش بگیرین!!!» بعد مردم هم میگن که راست میگه وکیله. آره، اینه که وقتی می شنوم که تو ایران اختلاس های خیلی بزرگی اتفاق می افته تعجب نمی کنم. چون نود در صد مردم بلکه بیشتر از این دزدی ها دعوت می کنن. به دوستاشون تو هر منصبی اجازه می دن که هر دزدی ای رو بکنه. حتی خیلی از اونایی که معترض هستن به این اختلاس ها مشکلی با خود این اتفاق ندارن. بیشتر از این ناراضین که چرا خودشون نتونستن چنین پولی رو به دست میارن. به عبارتی از اختلاس دیگران ناراضین چون ...ونشون داره می سوزه. واسه همینه که واقعا تعجب نمی کنم از اختلاس های چند میلیارد دلاری چون که قدرت عمومیِ مردم از چنین اختلاس هایی دعوت می کنه.


نظرات  (۱)

سلام خسته نباشی
وبلاگ ت بسی ما را مشعوف کرد
من پایه ثابت تم رفیق
بنویس

پاسخ:
سلامت باشی
به آخرین جمله ی دستوریِ (پیشنهادیِ) نظرت تا آخر عمر ادامه می دم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی