حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

کاش بزرگ شیم مثل بچه ها

امروز حین دیدن چند تا عکس قدیمی از جوونیای بابا و مامانم یهو چشمم افتاد به چند تا عکس از بچگیم و اون خنده های ناب و زنده ی دوران بچگی. بعد از کلی حظ کردن و لذتِ سیر بردن از تماشای عکسا، اونا رو فرستادم واسه چند تا از دوستام که یکی از اونا یه حرفی رو زد که اتفاقا تو این دوره زمونه زیاد میشنویم؛ «کاش تو دوران بچگی می موندیم!». البته این دوست حسرت خاصی نداشت و صرفا به شکلی کاملا لحظه ای این جمله رو گفت ولی خب باعث شد که این مطلبو تو حالت کلی بنویسم.

 

قبل از این اتفاق قبلا هم به این جمله فکر کرده بودم و وقتی میبینم همه ی لذت بردن از فیلم و موسیقی و به طور کلی هنر، بعد از بلوغ و یاد گرفتن تفکر و آشنا شدن با شعور و فهم حاصل شده دیگه دلم نمیخواد برگردم عقب. حتی لذت بی مثال زدنی «فهمیدن» هم از جمله لذت هاییه که بعد از گذر کردن از دنیای بچگی بیشتر برای آدم میفته. و همین طور وقتی فکر میکنم که تو بچگی چقد راحت احمق میشدیم و چقد راحت می تونستن «بزرگتر» ها «گولمون» بزنن دیگه به یقین دوست ندارم برگردم به دنیای بچگی. دوست دارم همین طور بزرگ و بزرگ تر بشم، درست مثل بچه ها!


 

اگه واقعا بچگی رو دوست داریم ببینم تو بچگی چه چیزایی بود که الان اینقد خواهانیم که برگردیم تو اون دوران. اتفاقا چند ماه پیش با یکی از دوستان در مورد این خصوصیت فوق العاده ی بچگی صحبت می کردیم که بچه ها کنجکاون و خیلی ذهن فعال و جستجوگری دارن. دقت کردین که چقد بچه ها سوال میپرسن و دوست دارن بدونن چی به چیه؟ در مورد همه چی میپرسن و دوست دارن به طور کلی حقیقتو بدونن. کنجکاون و دوست دارن همه چیو امتحان کنن. ولی بزرگترا چی کار میکنن؟! وقتی سوالای بچه ها زیاد میشه اونا رو ساکت میکنن و میگن بچه چقد سوال میپرسی. اونا رو محدود میکنن و نمیذارن خیلی موقع ها حتی چیزایی که خطری هم نداره رو هم تجربه کنن. کم کم با این روش تربیتی، بچه ها طوری بزرگ میشن که دیگه حقیقت براشون ارزشی نداره. ذهناشون به دلیل کمتر سوال پرسیدن خسته شده و دیگه حوصله ی تفکرو از دست میدن. روحیه ی خسته ای پیدا می کنن و دیگه سراغ تجربه های اصیل بر اساس خواسته ها و انتخاب های اصیل نمیرن.


 

به جرات میتونم بگم که این مدل بزرگ شدن بیشتر کوچیکتر شدنه تا بزرگ شدن. بچگی و بزرگ شدن یعنی آلیس بودن و دنبال خرگوش گشتن و پریدن تو لونه ی تاریکِ خرگوش و گشتن و دیدن مداومِ چیزای عجیب و جدید. اصن همین که ما میخوایم برگردیم به دوران بچگیمون نشون میده که چقد دیگه مثل بچگی دنبال چیز جدیدی مثل «بزرگ شدن» نیستیم. راستشو بخواین این آرزو و حسرت که «کاش میموندیم تو دوران بچگی» آرزو و روحیه ی یه بچه نیست. بچه همش میخواد تو جریان باشه و هی پیشرفت کنه. بچه هی میخواد کشف کنه. هی میخواد ببینه و تجربه کنه و بسازه. در واقع این از خصوصیات قشنگ بچگیه که نمیخواد تو دوران بچگی بمونه! فکر کنم برای از دست ندادن اون قشنگیِ حالات بچگی باید چنین روحیه ای رو تو خودمون زنده کنیم. اون قدر قشنگ و کامل این خصلت خاصه ی بچگی رو همراه خودمون بکشیم تا هیچ موقع با حسرت نگیم «کاش تو دوران بچگی مونده بودیم». آره، ایکاش قشنگ بچه بشیم که بتونیم «بزرگ» شیم.


  • Reality Dreamer

بچه

تفکر

حسرت

نوستالژی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی