حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۶ مطلب با موضوع «مطالب فلسفی-تحلیلی :: جهان شناسی :: دیدگاهی» ثبت شده است

منطق

برای خیلی ها منطق اصطلاحی گنگ و حاوی پیچیدگی های بسیار است. یعنی تا با بعضی می خواهی در مورد منطق صحبت کنی آنچنان از ادامه ی صحبت سر باز می زنند که گویی می خواهند به سخت فهم ترین موجود این جهان فکر کنند. غافل از این که توضیح آن که منطق چیست بسیار ساده خواهد بود اگر به واقع درک کرده باشیم که منطق چیست. در باب این که منطق چیست و قالب های منطقی چه هستند و چگونه می توان از منطق استفاده کرد و ... کتاب ها، مقالات، سایت ها و منابع زیادی هستند که بتوان از آن استفاده کرد ولی این مطلب به شکلی کلی به این موضوع می پردازد.

شیطان مسئولیت ناپذیر

حدود پنج سال پیش بود که سریالی به نام ظهور به دستم رسید. همراه با آن سخنرانی چند قسمتی یک ایرانی نیز بود. سریال را به طور کامل سه بار دیدم و سخنرانی ها را بیش از چند بار گوش کردم. چند ماه اول بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بودم. تا زمانی که با تفکر اصیل آشنا شدم. و وقتی یاد گرفتم که چگونه به آنالیز بپردازم شروع به تفکر به پدیده ی فراماسونری کردم.

کل از جزء و جزء از کل

مطمئنم که تا حالا همه این مطلب رو چند بار شنیدیم که میگن تو ایران اول یه چیزی میاد بعد فرهنگش میاد. سوالی که بوجود میاد اینه که اگه چیز جدیدی نیاد چطوری فرهنگش رو میشه آورد؟ برای جواب دادن به این سوال مثالی میتونه کمک کنه. مثلا مترو. ما می دونیم وقتی قطار مترو می ایسته باید مسافرا اول صبر کنن که اونایی که داخلن پیاده بشن و بعد اونایی که میخوان سوار شن، سوار بشن. صرف نظر از اینکه چطور باید این فرهنگ رو جا انداخت باید ببینیم که اصلا این فرهنگ چیه؟!!! این فرهنگ چیزی نیست جز یک نوبت بندی قراردادی. یک نوبت بندی ای که چگونگی و نوبت استفاده ی افراد رو برای استفاده از چیزی اولویت بندی و مشخص می کنه. دیگه چه چیزهایی مثل این تو جامعه هست؟

وجدان

وجدان یا همان صدای درونی که به ما درست و غلط را نشان می دهد مبتنی بر اخلاقیات است. ولی صرف نظر از اخلاقیات، روح وجدان و یا زندگی وجدان وابسته به احساس گناه است. دانستن عقلی و فکری در مورد ایراد انجام هر کاری که متضاد با اخلاقیات است صرفا وجدان را زنده نگه نمی دارد. داشتن احساس شرط لازم و کافی برای وجود وجدان است. به عبارت دیگر اگر من با انجام نبایدی اجتماعی یا فردی، احساس گناه و یا شرم و یا ندامت داشته باشم فردی تلقی می شوم که وجدان دارم. لذا از این منظر چرای نباید ها متوجه مفهوم وجدان نمی شود. به معنی دیگر، وجدان به پذیرش قلبی و روحی و نه عقلی یا منطقی باید ها و نباید های اجتماعی یا فردی وابسته است. حال، با توجه به این مطالب سوال هایی به وجود می آیند مانند: آیا ممکن است وجدان بمیرد؟ آیا ممکن است تغییر اخلاقیات موجب تغییر وجدان شود؟ آیا وجدان می تواند به ما درستی یا نادرستی عملی را نشان دهد؟ آیا وجدان با ترس رابطه ای دارد که به ما حس گناه یا ندامت را انتقال می دهد؟ چه استفاده ها و یا سواستفاده هایی از وجدان صورت می گیرد؟ و ...

مثبت و منفی

وقتی سخنرانان به اصطلاح بزرگ رو دنبال می کنی می بینی که همشون تو انجام چند چیز مشترکن. یکی از این چند چیز مثبت نگاه کردنه. این سخنرانا یکی از نقاط ضعف و قوتشون نشون دادن مثبت نگریه محضه. اونا همیشه پیشنهاد می کنن که آدم باید تو زندگی مثبت نگاه کنه، منفی نگاه کردن بده، اخه و ... . «دور ریختن منفی ها» یکی از دستور العمل های اونا است و «توجه به نیمه پر لیوان» شعارشون. ولی چند تا سوال: آیا میشه به همه چیز مثبت نگاه کرد؟ آیا دور ریختن منفی ها کار مثبتیه؟ توجه به نیمه پر لیوان کاری مثبته یا منفی؟ توجه به نیمه خالی لیوان چی؟ و ؟ ...؟ ...؟ ...؟

فکر کردن؟

بعد از فکر کردن درباره ی فکر کردن اتفاقی افتاد،اتفاقی که حتی فکرش رو هم نمی کردم. چرا؟ فکر کنم بخاطر این بود که تا حالا به فکر کردن فکر نکرده بودم.


ما واقعا فکر می کنیم. ما خیلی فکر می کنیم. مشکل ما «فکر نکردن» نیست (من اینطور فکر می کنم). در زندگی روزمره ما فکر می کنیم؛ وقتی قدم می زنیم فکر می کنیم، وقتی صحبت می کنیم فکر می کنیم، وقتی خرید می کنیم فکر می کنیم، وقتی می دویم فکر می کنیم، حتی وقتی نمی خوایم فکر کنیم بازم داریم فکر می کنیم و وقتی ما با خودمون حرف می زنیم دقیقا تو همون لحظه است که داریم فکر می کنیم. لعنتی! واقعا چقدر ما فکر می کنیم!!!