وقتی همه چیز نسبیه ...
خیلی دوست داشتنیه اگه باور کنیم که همه چیز نسبیه. این دوست داشتنی بودن از ساده بودن میاد. چون وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم دیگه لازم نیست نظر دیگران رو بدونیم. وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم می تونیم بی خیال همه چیز بشیم و هر کاری دلمون بخواد بکنیم و وقتی کسی بهمون گفت که مثلا این کارت اشتباه بود می تونیم جوابشو اینطوری بدیم که «هر کسی می تونه هر کاری بکنه؛ همه چیز نسبیه، حقیقتی وجود نداره و درست و غلط کاملا نسبیه». در ادامه ی نظریاتمون می گیم که «اگه فکر می کنی که فلان کار یا فلان نظر درسته یا غلطه این نظر توئه و به اندازه ی تمام آدم هایی که تو دنیا وجود دارن درست و غلط وجود داره و ...». راستشو بخواین چنین استدلال و منطقی خیلی به آدم می چسبه. چون خیلی راحت و ساده است. پیچیدگی های فلسفی نداره و کلا باحاله. ولی سوال من این جاست که چرا آدمایی که این نظراتو دارن مخالف اینن که کسی بگه که حقیقتِ مطلق و یا درست و غلط مطلق وجود داره؟ منظور اینه که چرا طرفداران این نظریات اصلا با کسی مخالف می شن وقتی که قبول دارن درست و غلط نسبیه؟ بذارین بیشتر توضیح بدم:
این که «درست و غلط نسبیه» علاوه بر این که گزاره ایه در مورد عقاید، خودش هم عقیده ایه. پس اگه من چنین عقیده ای داشته باشم دیگه نمی تونم با کسی که میگه «درست و غلط نسبی نیست» مخالفت کنم. به نظرم تناقض خیلی بزرگیه. اگه متوجه این تناقض نشدین میخوام یه جور دیگه به این قضیه نگاه کنم؛ بهتره که بپرسیم این که «عقاید انسان ها نسبیه» یک حقیقت مطلقه یا خودش هم باز نسبیه؟ واضح تر بگم، گزاره ی «درست و غلط نسبیه» یا «عقاید انسان ها نسبیه» بستگی به تعبیر من (منظور منِ نوعیه) از درست و غلط داره یا فرقی نمی کنه که من چی فکر کنم، چه با این نظرات مخالف باشم چه موافق بازم این گزاره ها یا عقاید درست هستن؟!؟!؟! اگه جواب بدیم که این گزاره ها جدای از نظرات فردی درست هستن پس باید اقرار کنیم که ما به یک عقیده ی درست مطلق رسیدیم و اون اینه که «درست و غلط نسبیه» که این خودش تناقضه. اگه هم جواب بدیم که خود این گزاره نسبیه به همون تناقضی می رسیم که تو دو خطِ اولِ همین پاراگراف توضیح دادم. پس در هر دو صورت اختیار عقیده ی «عقاید نسبی ان» به یه چیز غلط منجر می شه. امیدوارم که تو این پاراگراف تونسته باشم ایراد این که عقاید نسبین رو مشخص کرده باشم. ولی بد نیست که یکم دیگه از تبعات انتخاب عقیده ی «درست و غلط نسبیه» براتون بگم.
کسایی که عقیده دارن که درست و غلط نسبیه نباید از جمله هایی که توش «باید» وجود داره نسبت به «دیگران» استفاده کنن. منظور از دیگران تو جمله ی قبل دیگران به وسیع ترین معنی خودشه. یعنی این دیگران شامل پدر و مادر و خواهر و برادر و ... و سیاست و نظام حکومتی و ... میشه. در واقع کسی که میگه درست و غلط نسبیه نمی تونه بگه که دولت باید فلان کارو بکنه یا بگه که فلان کار دولت اشتباه بود. به عبارتی چنین کسایی نمی تونن هیچ ایرادی رو به نظام سیاستی هیچ کشور و جامعه ای بگیرن. چرا؟!!! خب معلومه چون این آدما عقیده دارن که درست و غلط نسبیه و درست و غلط از نظر دولت خب ممکنه فرق بکنه با درست و غلط از نظر این آدما. خیلی جالبه که بدونین که اکثر کسایی که از نظام سیاسی می نالن و هی داد و بیداد می کنن که جمهوری اسلامی ایران فلان و بهمانه، دقیقا همین آدمایی هستن که عقیده دارن «درست و غلط نسبیه». البته این آدما این عقیدشون رو زمانی ابراز می کنن که باهاشون بحث می کنی و مخالفتت رو با قسمتی از عقایدشون اعلام می کنی. اگه باهاشون هیچ مخالفتی نکنی می بینی که اینا خیلی هم درست و غلط رو نسبی فرض نمی کنن. در واقع جمله های «درست و غلط نسبیه»، «عقاید هر کس برای خودش محترمه»، «هر کس عقیده ی خودشو داره» و «هر کس هر عقیده ای می تونه داشته باشه» بیشتر برای در رفتن از بحث و فشار نیاوردن به مغز استفاده می شه. چون که هیچ کدوم از این جمله ها پایه و اساس درستی ندارن. و یه چیز خیلی جالب دیگه اینه که میشه گفت کسایی که پافشاری می کنن که عقاید نسبین، به طور فوق العاده ای به عقیده ی مطلق اعتقاد دارن. چون که می خوان بگن این که «عقاید نسبین» حقیقتی مطلقه و انسان ها باید اینو قبول کنن. در واقع نسبی گراها فرق چندانی با مطلق گراها ندارن چرا که هر دوشون میخوان چیز مطلقی رو به انسان ها ارائه بدن. نسبی گرا ها میخوان بگن که نسبی گرایی مطلقه و مطلق گراها می خوان بگن که مطلق گرایی مطلقه.حالا واقعا کدوم درسته؟؟؟
حقیقت ماجرا اینه که نه میشه گفت همه چیز نسبیه و نه میشه گفت همه چیز مطلقه. در واقع بعضی چیزا مطلقن و بعضی چیزا نسبی ان. اگه قرار بود همه چیز مطلق باشه الان ما باید به یک حقیقت در مورد تمام اجزای هستی و با تمام جزئیات می رسیدیم که به هیچ طریقی زیر سوال نمی رفت و اگه قرار بود همه چیز نسبی باشه ما نمی تونستیم به هیچ چیز علم پیدا کنیم. مثلا وقوع و پیشرفت علم چیز انکار نشدنی ایه. البته غیر از علم (به معنی علم تجربی) هم میشه به حقیقت های مطلقِ فلسفی هم رسید ولی مسئله این جاست که مشخص کردن این که چه چیزایی مطلقن و چه چیزایی نسبی بحثیه که بسیار بی انتهاست و نمیشه که توی یه وبلاگ همه ی حقایق نسبی و مطلق بررسی بشن. پس بگرد و بگرد و بگرد تا پیدا کنی ...