بیان در رهایی
آیا تا به حال به واقع فکر کرده ایم که آزادی بیان چیست؟ موارد استعمال آن در کجاست؟ خوب است یا بد است؟ مفید است یا مضر؟ در چه جاهایی خوب یا بد و در چه جاهایی مفید یا مضر است؟ در چه کشورهایی آزادی بیان وجود دارد و در چه کشور هایی آزادی بیان وجود ندارد؟ اصلا آیا کشوری وجود دارد که در آن آزادی کامل بیان وجود داشته باشد؟ و ...؟ ...؟ البته ممکن است درستی آزادی بیان بدیهی به نظر برسد ولی چیستی و حدود آن چطور؟ البته که اگر از حدود آزادی بیان صحبت کنیم ممکن است مفهوم آزادی بی معنی شود ولی از طرفی ممکن است که بدون حدود محقق نشود. در این مطلب به مسائلی از این دست می پردازیم.
آیا به راستی اندیشیده ایم که آزادی بیان چیست یا فقط این اصطلاح به مزاجمان خوش آمده است و به کاممان شیرین می رسد؟؟ اکثر ما ایرانیان تصورمان از آزادی مبنی بر این است که هر چه که دلمان می خواهد بیان کنیم و کسی حق ندارد در مورد گفته ی ما ضدیتی از خود نشان دهد. برخلاف ظاهر، اتفاقا این مفهوم کاملا در مسیر نقض آزادی بیان می باشد. بگذارید بسیار سریع و صریح بگویم: «آزادی بیان یعنی اجازه دادن به کس و کسانی که نظر یا نظراتی کاملا مخالف ما داشته باشند». چرا که بیان نظر موافق و تایید کردن که به معنای آزادی بیان نیست. آزادی به خصوص یعنی آزادی مخالفان وگرنه که در تمام دنیا تمام انسان ها کمابیش به موافقان نظریات خود آزادی می دهند. لذا به سادگی نپنداریم که مثلا چون در تلویزیون سخن مخالفی نمی شنویم آزادی بیان وجود دارد لذا که این امر نشانی از ممنوعیت حضور مخالفان در این نوع رسانه هاست. پس مهم ترین مسئله در آزادی بیان اجازه ی مخالفت می باشد. بر این اساس است که بسیاری از جوانان ایرانی در صحبت ها و بحث های خود به اشتباه می پندارند که اگر سخنی بزنند کسی نباید بگوید بالای چشمشان ابروست. بسیاری از ما این عمل را احترام به نظر دیگری در نظر می گیریم. ولی بایست این را در نظر گرفت که احترام به نظرات دیگران به معنای درستین آن (نه به لحاظ لغوی بلکه از منظر عقلانی) احترام به حق دیگران برای ارائه ی نظراتشان است. به سخن دیگر یعنی ممکن است کسی حتی سخن غیر اخلاقی یا غیر منطقی یا غیر عقلانی ای بگوید ولی این حق را دارد که نظرش را بگوید اما این احترام به این معنی نیست که ما خاموش شویم و نقد سخن وی را نگوییم. مثال معروف این بحث این است که در زمان ولتر که تاریخ نگار، نویسنده و فیلسوف بود نویسنده ای کتاب دست نویس خویش را برای ولتر می فرستد که وی در باب آن نظر دهد و ولتر در جواب او می نویسد که من با تک تک جملات کتاب تو مخالفم اما حاضرم جان خود را بدهم تا کتاب تو چاپ شود و به دست مخاطبانت برسد.
مسئله ی دیگر و بسیار مهم تر این است که چگونه کسی نمی تواند بگذارد کسی مخالف سخنش سخنی بگوید؟؟؟ دقیقا در همین جاست که مفهوم آزادی بیان ربط بسیار وثیقی با مفهوم اعمال قدرت یا اعمال زور پیدا می کند. در واقع آزادی بیان فقط در شرایطی می تواند نقض شود که کس یا کسان یا نهادی در آن شرایط بتوانند قدرتی را به منظور جلوگیری از سخن یا سخنانی به کار بگیرند. در واقع در بسیاری از بحث ها و صحبت های بین انسانی (و نه بین نهادی یا انسان-نهادی) آزادی بیان به قوت خود حضور دارد چرا که اگر کس یا کسانی مخالف سخنی هم باشند به سبب اینکه از شرایط مساوی ای با یکدیگر برخوردارند اعمال قدرتی اتفاق نمی افتد. البته در سنین پایین و در خانواده ممکن است پدر و مادر به روش هایی همچون تحقیر و توهین فرزند را ساکت کنند که این خود نوعی اعمال قدرت محسوب می شود. در واقع به طور کلی شرایط اعمال قدرت می تواند بسیار پیچیده و غیر مستقیم باشد اما نباید خود را چنان درگیر اعمال قدرت های غیر مستقیم کنیم که عملا هیچ راه برون رفتی از نقض آزادی بیان در شرایط خود نبینیم. برای مثال ممکن است در شرایط مساوی و در سنین پس از بلوغ (نه در کودکی یا نوجوانی) شخصی برای اینکه شخص مخالف خود را خاموش کند و یا نظر وی را از اهمیت بیندازد نوعی توهین به شخصیت وی کند و یا به مسئله ای نامرتبط اشاره کند که شخص مخالف در حضور جمع احساس شرم کند ولی نبایست ضعف فرد در ادامه ی گفت و گو و در دفاع از سخنان خویش را در کنار تحقیر و توهین وارده نشانی از اعمال قدرت دانست. مگر آنکه ادامه ی بحث برای شخص هزینه ای به معنای برون انداخته شدن از بحث به هر طریقی داشته باشد.
بنابر آنچه گفته شد نقض آزادی بیان و کم رنگ شدن آن معمولا و عموما در روابط بین نهاد ها با نهاد ها و یا انسان ها با نهاد ها اتفاق می افتد. به زبانی دیگر عموما یعنی جایی که سیاست درگیر آن می شود. به طور کلی خاستگاه آزادی بیان از منظری فلسفی برای سریع تر و بهتر رسیدن به حقیقت است. در واقع هر چه نظرات متفاوت و مخالف و منتقدانه ی بیشتری وجود داشته باشد غیر حقیقت ها و دروغ ها بیشتر، بهتر و سریع تر نشان داده می شوند و لذا به حقیقت نزدیک تر می شویم. و لذا وقتی مفهوم آزادی بیان دامنه ی وسیع تری از فلسفه پیدا کرده و به جامعه شناسی برسد بحث روشن تر می شود. در واقع برای بیشتر نشان دادن معایب، نقایص و دروغ ها اگر نه به طبقه ی خاصی بلکه به تمامی اقشار یک سرزمین آزادی بیان داده شود بهتر به مقصود می توان رسید. و این بعدی است از دموکراسی. و البته منظور از این آزادی، آزادی بدون هزینه است. خواننده این نوع آزادی را با آزادی اگزیستانسیال و یا هر گونه آزادی از سنخ دیگری در نیامیزد. منظور از این آزادی این نیست که کسی آزادانه حرف مخالفی را بزند و سپس آزادانه از زندان سر در آورد. منظور این نیست که کسی آزادانه در مورد حجاب اجباری و مخالفتش با این امر فقط صحبت کند و آزادانه زندانی شود. منظور این است که زندان و فشار های حاکمیتی برابر فردی که سخن مخالف می زند پس از اینکه فرد «آزادانه» حرف خود را زد خود را بر فرد غالب نکند. همچنین فراموش نکنیم که این آزادی در عمل هم نیست و فقط در سخن راندن و پخش آن است (برای مثال یعنی سخن از مخالفت با حجاب اجباری و نه عدم رعایت حجاب اجباری).
اما مسئله به همین سادگی ها هم نیست. در واقع با همه ی توصیفات اخیر ممکن است بیندیشیم که پس آزادی بیان تماما خوب و مفید به فایده است ولی چنین نیست. البته پیچیدگی این مبحث بیشتر به مصداق مفهوم «بیان» بر می گردد. در حقیقت «بیان» فقط به معنای سخن گفتن صوتی آن هم در حضور فیزیکی افراد نیست. به لحاظ سیر تاریخی «بیان» شامل مصادیقی چون نامه نگاری و انتشار مقالات و کتب گرفته تا رسانه های هنری چون ادبیات و موسیقی و سینما و انتشار مطالب در فضای مجازی و ایجاد سایت و هر گونه تولید محتوا حتی به صورت ویدئویی نیز می باشد. در واقع با کمی تامل می بینیم که بیان، اشکال متنوعی می گیرد که با توجه به این اشکال ممکن است دیگر آن چنان که در پاراگراف های قبل مدح آزادی بیان کردیم دیگر آنچنان طرفدار آن نباشیم. یا حداقل طرفدار نوعی خاصی از آن باشیم (یا نباشیم). برای بهتر درک کردن گستردگی بیان، خالی از لطف نیست که اشاره کنیم که فیلترکردن سایت های پورنوگرافی که حتی در بسیاری از کشور ها انجام می گیرد از موارد نقض آزادی بیان یا بهتر بگوییم «محدودیت های آزادی بیان» می باشد. این محدودیت ها در بسیاری از کشورهای دنیا شامل مواردی می شوند که بعضی از آنان چنین اند:
1. توهین های عمومی و تهمت زدن هایی که باعث خدشه دار کردن اعتبار یا شهرت اشخاص می شود
2. توهین به عرف یا اخلاقیات حال حاضر جامعه
3. تحریک، تشویق و ترویج خشونت و یا جرایم
4. افشای اطلاعات محرمانه و امنیتی
5. نقض قانون کپی رایت
6. نقض حریم شخصی
موارد فوق به راستی می تواند نظرمان را در مورد بی محدودیت بودن آزادی بیان، دستخوش تاملات عمیقی گرداند. البته لازم به ذکر است که برخی از حاکمیت ها به بهانه ی همین موارد آزادی بیان را به طور کامل مخدوش می سازند. بدین دلیل بسیاری از متفکران و جامعه شناسان در بعضی از موارد فوق به دلیل گنگ بودن مفاهیم و تعابیرشان تشکیک کرده و قابل مناقشه می دانند. برای مثال مورد چهار را در نظر بگیرید. اولین چیزی که از این مورد به ذهن تبادر می شود این است که مسئله ای محرمانه و امنیتی افشا نشود و موجب سواستفاده کشور های رقیب یا دشمن قرار نگیرد و این امری است به جهت ملی مفید و حتی در جهت منافع ملی. اما چنین در نظر بگیرید که برخی از اطلاعات محرمانه می تواند به طور نمونه اسنادی باشد حاوی فساد های سیاسی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی ای که توسط برخی از سران مملکت و یا مدیران دولتی انجام شده است. در این حالت دیگر به نظر نمی رسد که بند چهار بند بسیار مورد پسندی باشد. و حقوقدانان و جامعه شناسان در چنین حالت هایی سعی می کنند با تفکیک این شرایط و بازتعریف کلمات مهم همچون «امنیت» (برای مثال به طوری که به سود عموم ملت باشد و نه به سود اقلیتی) سعی می کنند که این موارد را اصلاح یا در بهینه ترین حالت خود قرار دهند. فارغ از این مثال اصل مسئله در این است که آزادی بیان بدون محدویت تقریبا غیر ممکن است که تحقق بیابد. چرا که در حال حاضر هیچ کشوری در جهان آزادی بیان را بدون هیچ قید و بندی نپذیرفته است. نمونه ی مشهور آن ممنوعیت بیان انکار واقعه ی هولوکاست در برخی از کشور های مهم اروپایی می باشد.
کشورهای به رنگ قرمز کشورهایی هستند که در آن ها انکار واقعه ی هولوکاست غیر قانونی است
سخن آخر اینکه آزادی بیان علیرغم مطلوبیتش و سخت محقق شدنش پیچیدگی هایی هم در مفهوم خود و هم در احقاق خود دارد. بسیاری آزادی بیان را به مثابه رهایی در تمام ابعاد آن در نظر می گیرند دریغ از اینکه این مفهوم حتی در بعد اندیشه نیز دارای پیچیدگی هایی است. مهم ترین نکته این که آزادی بیان از فرهنگ به قانون رشد می کند پس در این مسیر تا جاییکه می توانیم از اعمال قدرت های بچه گانه بپرهیزیم. کامنت های فحش، بلاک کردن و ریپورت کردن نمونه های بارز اخلاق و فرهنگ ایرانی به عنوان اعمال قدرت هایی سخیف که در جهت نقض آزادی های بیان کوچکی که در بینمان ایجاد شده صورت می گیرد. اگر در غرب آزادی بیان بیشتری در حال حاضر می بینیم نتیجه ی عمل های فرهنگ سازان بزرگی چون ولتر آن هم از چند قرن قبل می باشد. اگر مخالف سخنی هستیم با استدلال آن هم استدلال منطقی به مخالفت با آن بپردازیم. حاکمیت جز آینه ی رفتار های ما نیست.
نکته ای جالب توجه این است که برخی آنچنان در این «آزادی» غرق می شوند که «بیان» را فراموش می کنند. در واقع بعضی ممنوعیت ها و حاشیه های آزادی بیان، اندیشه ی برخی را چنان تسخیر کرده است که گویی تمام بیانشان خود آزادی بیان است و دیگر هیچ. اینان فراموش کرده اند که آزادی بیان را برای چه می خواسته اند. مانند نویسنده ای که آنچنان درگیر قلم خویش شود که از نویسندگی بازماند. از این جهت است که سورن کیرکگور فیلسوف و عارف بزرگ دانمارکی می گوید:«مردم آزادی بیان را به عنوان غرامتی برای آزادی اندیشه ای می طلبند که به ندرت از آن استفاده می کنند».
پ.ن: در این لینک محدودیت های آزادی بیان را در کشور های مختلف دنیا می بینید