دوستت دارم ای «دوستت دارم»!
«دوستت دارم» جام شریفی است که مست می کند و صداقت می بخشد
«دوستت دارم» خورشیدی است که هر روز طلوع می کند، آن هم بی تکرار
«دوستت دارم» تبر عظیمی است که جنگل صد ساله را عریان می کند
«دوستت دارم» چه زیبا و چه شیرین و چه با معنا است
اما حیف
که چه بی اندازه «دوستت دارم» لوس شده است
چه بی اندازه «دوستت دارم» بی معنا شده است
چه بی اندازه «دوستت دارم» بدون احساسی حقیقی
در رودخانه های پر سر و صدا و کم عمقِ روابط
جریان دارد
و من
چه بی اندازه «دوستت دارم» را دوست دارم
چه بی خواهش «دوستت دارم» را دوست دارم
چه بی منت «دوستت دارم» را دوست دارم
چه بی توقع و چه بی خود! «دوستت دارم» را دوست دارم
چه بی همه چیز است این «دوستت دارم»!
من در «دوستت دارم» من می شوم
بی «دوستت دارم» بی دلیلیِ مطلق است
و چه مطلقی بالاتر از «دوستت دارم»؟!
چه حماقتی بالاتر از انکارِ «دوستت دارم»؟!
چه احساسی زیبا تر از «دوستت دارم»؟!
چه سدره المنتهی ای مرتفع تر از «دوستت دارم»؟!
چه طوری سینا تر از «دوستت دارم»؟!
چه تاریخی بی تکرار تر از «دوستت دارم»؟!
چه حالی زندگی تر از «دوستت دارم»؟!
چه آینده ای غیر منتظره تر از «دوستت دارم»؟!
چه دمی مسیحایی تر از «دوستت دارم»؟!
چه صراطی مستقیم تر از «دوستت دارم»؟!
چه منطقی محکم تر از «دوستت دارم»؟!
چه فلسفه ای فلسفی تر از «دوستت دارم»؟!
چه فیلمی تماشایی تر از «دوستت دارم»؟!
چه موسیقی ای شنیدنی تر از «دوستت دارم»؟!
چه شعری با محتوا تر از «دوستت دارم»؟!
چه اشک های زیبایی است باران «دوستت دارم»!
من در این باران غرق می شوم
چقدر تلخ، شیرین می شود!
(قهوه ام را بیاورید، بیدار می مانم)
چقدر ساده، پیچیده می شود!
(به دنیایم بیاورید، زندگی را می مانم)
بیا در آغوشم
بیا ای عشق من
من همه چیزم را در تو قدم گذاشتم
و تمام چیزی که دارم
آغوشی خالی است
در لجه ی اقیانوس دوستی
که در انتظار پرنده ای طوفانی
در خود فرو می رود
بیا ای دلیل «دوستت دارم»
بیا تا «دوستت دارم» را تا حدِ در بی نهایتِ «دوستت دارم» حدیِ بی نهایت سازیم
بیا تا در جبر «دوستت دارم»، آزادی را عملی دوتایی سازیم
بیا
تو فقط بیا
که من تا این جا آمده ام
من تا نهایت «دوستت دارم» دریازدگی های بسیاری را سفر کردم
تو بیا
من «دوستت دارم» را فقط با دوست داشتنت دوست دارم
آی خدا
دوستت دارم ای «دوستت دارم»