بعضی اوقات ما آنچنان درگیر اصول های پیش ساخته ی فرهنگ قرار می گیریم که بیرون آمدن از آن اصول ها را بیرون آمدن از قالب آدمی می دانیم. و بعضا این اصول آن قدر زیبا جلوه می کنند که انسان را نسبت به بدبینی به آن ها بدبین می کند. مخصوصا زمانی که اسوه های این اصول آن قدر محترم و مقدس شمرده شوند که انسان حتی تصور غلط بودن این اصول نیز به ذهنش نمی رسد. حال بررسی یکی از این اصول در فرهنگ ایرانی خالی از لطف نمی باشد.
معرفت چیست؟ معرفت به طور لغوی به معنای شناخت می باشد و مشتق شده از کلمه ی تعریف می باشد. اما این کلمه معنای دیگری در فرهنگ جامعه ی ما پیدا کرده است. «زمانی که شما برای دوست خود کاری یا لطفی بسیار بیش از حد تصور یا معمول انجام می دهید (مخصوصا زمانی که در گرو آن کار، شما نسبت به کار برنامه ریزی شده ای برای خودتان دچار ممنوعیت شوید) شما نسبت به آن دوست خود انسان با معرفتی نامیده می شوید.» و انجام چنین کاری توسط شما، آنچنان شما را میان دوستان و آشنایانی که از این مسئله خبردار می شوند به سطوح ارزشی بسیار بالایی می برد که شما نسبت به این صفت، یعنی با معرفتی، مشهور می شوید. آنچنان این صفت مورد توجه بوده است که گویی شرطی لازمی است برای دوستی. چنانچه دانستن آن که یک شخص دوست با معرفتی نباشد مشخص کننده ی این خواهد بود که شخص مورد نظر دوست خوبی نخواهد شد. حال از خود باید پرسید این توقع، یعنی توقع با معرفتی از یک دوست دقیقا به چه معناست؟
توقع با معرفتی از یک دوست بنابر آنچه که با معرفتی نامیده می شود موجب می شود که دوست شما برای مرتفع کردن این توقع نیاز های شما را نسبت به نیاز های خود در اولویت قرار دهد. یعنی اگر من بخواهم برای شما دوست با معرفتی باشم می بایست برای حل مشکلات شما، مشکلات هم زمان و هم مکان خود را نادیده بگیرم. برای مثال فرض کنید که من صاحب مبلغی معادل یک میلیون تومان باشم و همچنین به آن یا مقداری از آن نیاز داشته باشم. حال شما، به عنوان دوستی فرضی، از من این توقع را خواهید داشت که اگر به چنین مبلغی یا کمتر از آن نیاز داشتید، من خواسته ی شما را برآورده کنم. ممکن است ادعا شود که چنین توقعی در فرهنگ ما وجود ندارد. ولی وقتی این خواسته ی تمثیلی برآورده نشود در اکثر مواقع دوستی بین من و شما، پس از این اتفاق از بین رفته و یا بسیار کم رنگ می شود. چرا که من با حل نکردن این مشکل شما، دوستی بی معرفت تلقی خواهم شد.
با این همه، معرفت یا با معرفت بودن خواستار زیادی دارد. علت این مهم، می تواند ریشه در آموزه های ما داشته باشد. چنانکه ما همیشه در ادبیات کشورمان با این موضوع مراوده داشته ایم. بدین صورت که در ادبیات ما نمونه های بسیار از دوست داشتن و عشق به معنای مهم تر بودن دوست و محبوب نسبت به خود، وجود داشته است. که متاسفانه تاثیرات خود را نیز داشته است. ولی این که ایراد این نوع دوست داشتن در چیست ممکن است جواب غیر بدیهی ای داشته باشد. ولی جواب این سوال را در پاراگراف زیر با توجه به بی ربط بودن مستقیم این موضوع با معرفت تحقیق می کنیم.
ما اصولا به دنبال خوشبختی هستیم. کسی نمی خواهد در زندگی بد بخت شود. و این خوشبختی و یا سعادت در مقابل مشکلات ما قرار دارد. چگونگی رسیدن به این خوشبختی یا سعادت موضوع دیگری است ولی آن چه که در این جا مهم است این است که ما در اصل این خواسته متفاوت نخواهیم بود. لذا برای رسیدن به این خواسته، ما می بایست به حل مشکلاتمان بپردازیم. ولی همان طور که مشخص است این نوع دوست داشتن باعث می شود که ما حل مشکلات دیگری را به حل مشکلات خودمان مقدم بدانیم. و این امر موجب می شود که حل مشکلات خود با سدی بزرگ به نام معرفت داشتن نسبت به دوست مواجه شود. و متعاقبا خوشبختیمان نیز به سوی نیستی میل خواهد کرد. بنابر این استدلال مهم ترین انسان در زندگی هر شخص خود اوست. لذا این نوع دوستی نباید جایگاهی بین عاقلان داشته باشد.
در ادامه ی دو پاراگراف قبلی علت دیگری که ما ایرانی ها را به سوی معرفت داشتن و دوست با معرفت خواستن می کشاند، استفاده کردن از دوست است. یکی از اهداف اصلی دوست پیدا کردن ما ایرانی ها برطرف کردن مشکلاتمان به وسیله ی دوستانمان است. گویی ما فراموش کرده ایم که دوست، انسانی است با علایقی مشترک، که ما خوشی های خود را با او به اشتراک می گذاریم نه مشکلاتمان را. این نیز یک علت برای لازم شدن شرط با معرفتی برای دوستی های فرهنگ ماست.
بنابر این بحث، انسان های منطقی، هم در انتخاب دوست و هم در انتخاب نوع دوستی خود توجه می کنند. چرا که دوست ندارند دوستی هایشان جلوگیرنده ی حرکت آن ها به سوی ترقی باشد. حال جواب این سوال فردی با شماست: فردین هنوز زنده است؟