دماغه ی چشم
چشم های زیبا
در پادگان اعمال نیک
نه زیبا دیده می شوند
و نه زیبا می بینند
آن ها زیبا می بندند
و زیبنده بنام می شوند
و این گونه چشم های زیبا، چشم های زیبایند
و اما چشم
شاید
آن زمانی که سپهری گفت
چشم ها را باید شست
ما بحران آب نداشتیم
و یا شاید
بارانی از سپهری نیامد
شاید
بارانی اسیدی باید
چشم ها را بسوزاند
شاید
چشم ها بسته است
و شاید
چشم ها
کاملا باز
بسته است
شک دارم
آن جایی که چشم و گوشمان باز شد
چشم اندازی زیبا ندیدیم
یا موسیقی دلنوازی نشنیدیم
شک دارم
که اصلا چیزی باز شد
معلمم می گفت
تا مادامی که کوری باشد
عمق قطرات دریای شمال
به شوری در ساحل هم نمی رسد
آن جا بود که فهمیدم
کشتی دیده بانم را باید
به وسط اقیانوس بیندازم
و دریا را بشکافم
با دماغه ای بران
خدا می داند
که چشم شستن های سهراب
نوش دارو هم را که بباراند
رستم کار خود را کرده است