من شعر پرواز را از آسمان می شنوم
و بی زمینی پرواز را از پرنده
کشتزار نگاهت
شالیزاری شده است
خواستگاه افق هایت
خاکی شده است
گمان های سرابت
ایده آلی شده است
چراغ های راهت
دیجیتالی شده است
صدای ناله هایت
زیرزمینی شده است
پر بال هایت
بندبندی شده است
و من
برای تو از پرواز می گویم
من از
بال هایی همیشه همراه می گویم
من
برای تو از کارگاهی آسمانی سخن می گویم
من از
علمی غیر علمی می گویم
من از
بیابانی بی سراب می گویم
من از
آب و ابر می گویم
من از
فریاد خوشحالی می گویم
کتاب هایت را بردار
دیگر وقت گفتن نیست
هر چند چاره ای جز گفتن نیست
تفاوت هایت را بردار
دیگر وقت ماندن در مانند بودن نیست
بردار این ها را
بردار دیگر
بردار این دو بالت را
که پرواز گفتنی نیست