حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

چه کسی فروشنده را خرید؟

در زمانی که این متن نوشته می شود آخرین فیلم ساخته شده توسط اصغر فرهادی «فروشنده» نام دارد. و نویسنده سعی بر این دارد که در این متن تحلیلی از این فیلم و همچنین حواشی این فیلم و کارگردان این فیلم ارائه دهد. هر چند باید متذکر شد که تا آن جا که در توان نویسنده بوده سعی شده که مطالب جامع و از طرفی خلاصه بیان شوند. و نگارنده بر این باور است که تحلیل هایی از این دست فکر مخاطبان را بازتر کرده و باعث می شود که هنردوستان با دقت بیشتری برای هنر تامل ورزند.

 

فیلم چیست و چه می گوید؟! آیا فیلم به طور غیر مستقیم غیرت معروف مردانه ی ایرانی را زیر سوال می برد؟ یا شاید بی غیرتی یا آزادی های غیراخلاقی را در بعضی اقلیت های ایرانی نقد می کند؟ آیا در پایان فیلم پیرمرد گناهکار می میرد یا زنده می ماند؟ آیا این به اصطلاح پایان باز تاثیری در اصل مفهوم فیلم دارد؟ چه ربطی بین نمایشنامه ی «مرگ یک فروشنده» ی آرتور میلر با این فیلم وجود دارد؟ هرزه گری چه جایگاهی در فیلم دارد؟ چرا فیلم با صحنه ای از تئاتری مدرن و در لحظه ی بعدی با یک فروپاشیِ ساختمانی فرسوده به وسیله ی یک لودر شروع می شود؟ و چرا آخرین و تلخ ترین اتفاق فیلم در همان خانه اتفاق می افتد؟ و ...

 


فیلم فروشنده ی اصغر فرهادی یک فیلم اجتماعی-فکری است که قشر خاصی از مردم جامعه ی ما را نقد می کند. این قشر خاص نه انسان های سنتی و به اصطلاح خشک مذهب هستند و نه انسان های غربگرای مدرن تقریبا رادیکال. این قشر خاص مردمی هستند که از طرفی عقاید بومی خود را همراه خود می کِشند و از طرفی خواستار تفکرات مدرن و عقل گرا و آزاد محور هستند. از انسان های معمولی تحصیل کرده می توانند در این قشر خاص قرار بگیرند تا انسان هایی به اصطلاح روشنفکر و فرهنگی. در این فیلم عماد (شهاب حسینی) نقش چنین شخصیتی را دارد. عماد تا قبل از اتفاق اساسی فیلم، یعنی برخورد پیرمرد (مشتری آهو) با رعنا (ترانه علیدوستی)، چگونه شخصیتی دارد؟ او یک معلم ادبیات است و همچنین یک بازیگر تئاتر. سر کلاس های او بچه ها هر شوخی ای با او می کنند و او با رفتاری مدرن و عقل گرا و روشنفکرانه برخورد مناسبی از خود ارائه می دهد. معلمی فقط برای او شغل نیست. او به طور حرفه ای سعی می کند که مفاهیم ادبی و فکری را در قالب های داستان هایی چون عزاداران بیلِ غلامحسین ساعدی و فیلم گاو داریوش مهرجویی به دانش آموزان خود انتقال دهد. او آن قدر خوب است که حتی یکی از دانش آموزان او با تعجب از وی سوال می کند که آیا اصلا کار اشتباهی (خلافی) انجام داده است. غلامحسین ساعدی در حوزه ی تئاتر و داستان و نمایشنامه نویسی و داریوش مهرجویی در حوزه ی فیلم و تئاتر از جمله مخالفان فرهنگی زمان شاه (یا به عبارتی همان اپوزوسیون) و از سردمداران روشنفکران ایرانی به حساب می آیند. این ها همه جزئیاتی است که فیلم در ساخت شخصیت عماد به ما می دهد. همچنین عماد کسی است که در مکان های عمومی و اجتماعی به فضای شخصی دیگران یا همان Personal Space، چه از نوع فیزیکی و چه از نوع روانی و فردی، احترام می گذارد. یکی از شاخص ترین این صحنه ها احساس ناراحتی زنی شهروند در تاکسی در کنار عماد است که برخورد نامتعارضانه و معقولانه ی عماد را نشان می دهد. عماد به مدرن ترین نمایشنامه های غربی نیز توجه دارد. در یکی از مشهورترین های آنان مشغول به بازی است. ولی تمام این روشنفکری ها رنگ می بازد وقتی که اتفاق اساسی رخ می دهد. از لحاظ فلسفی این اتفاق یک اتفاق اگزیستانسیال است. یعنی اتفاقی است که انسان ها را به خود واقعیشان برمی گرداند. ولی خود واقعی چیست؟ خود واقعی مجموعه ای از عقاید بنیادین و رفتارها و واکنش هایی در درون ماست که در ضمیرمان حک شده است. ما با این عقاید بزرگ می شویم و در بزرگسالی می پنداریم که به سادگی می توانیم این عقاید را کنار بگذاریم ولی بروز خود واقعی در اتفاقی اگزیستانسیال یا وجودی عقیده ی حقیقی ما یا به مفهومی وسیع تر حقیقت را به ما می شناساند. حال، عماد، بعد از اتفاقِ تعرض به رعنا، خود واقعیش را نشان می دهد. فضای شخصی دیگر معنا ندارد. عماد حتی عکس های شخصی دانش آموز خود را به بهانه ی عکس گرفتن از او در حال خواب بررسی می کند و دانش آموزش را در برابر بقیه و حتی خانواده ی آن دانش آموز رسوا می کند. در واقع بعد از این اتفاق عماد در هر شرایطی سعی بر این دارد که «آفتابه را دور گردن بی اخلاقان بیندازد». و این رفتاری است سنتی، ضد مدرنیته و ضد آزادی و ضد فضای شخصی. هر چه زمان بیشتر می گذرد عماد رفتار های سنتی خود را بیشتر نشان می دهد. نخوردن غذایی که با پول «پیرمرد» تهیه شده بود، گوش دادن به صداهای پیغام گیر آهو (زن بدکاره)، اختلاط مسائل کاری و شخصی از جمله فحش دادن فی البداهه ی عماد به بابک (بابک کریمی) هنگام بازی در تئاتر، مخفی کردن ماشین غیرخودی، برخوردی همه دشمن پندارانه و شکاکانه و قضاوتی نسبت به تمام کسانی که به وانت مشکوک ربط پیدا کرده اند، این ها همه نمونه هایی از رفتار های جهش یافته ی عماد از روشنفکری به سنت است. و تمام این احساسات و واکنش های عماد نشات گرفته از اتفاقی که برای رعنا افتاده است. به عبارتی فشار روانی به طور طبیعی برای رعنا بیشتر است ولی برگردانِ حس غیرت سنتی ایرانی در عماد منجر به این شده است که عماد خود را در این اتفاق قربانی اصلی بیابد. پیدا کردن پیرمرد (فرید سجاد حسینی) و انتقام از او (رسوا کردن وی) دغدغه ی اساسی عماد شده است. تفکرات مختلط سنتی و مدرن عماد را می توان در موسیقی هایی که او همراه با رعنا از آن ها لذت می برد نیز دید. و در آخر عماد علیرغم تصوراتش متعارض را پیرمردی عیال بار می یابد ولی همچنان در پی رسوایی او است. چرا؟ چون او فساد اجتماع را از وجود چنین انسان هایی می داند؟! نه. چون او فقط به هدفی فردی، انتقام جویانه و غریزی فکر می کند. ولی از آن جا که یک انسان فرهنگی است سعی می کند که وانمود کند برخوردش با پیرمرد برخوردی اصلاح طلبانه است. او می خواهد پیرمرد را ادب کند! یکی از بهترین سکانس های فیلم آن جایی است که همسر پیرمرد با هزاران قربان صدقه رفتن به سمت شوهرش می شتابد و وی را در آغوش می کشد در حالیکه پیرمرد در هر آن حس می کند که زندگی زناشویی وی در شرف نابودی است. این سکانس از بهترین سکانس هاست چرا که واکنش مردم نسبت به این سکانس به طرز معناداری سنتی است. اکثر مردم در این لحظه از فیلم پیرمرد را به دلیل خیانت به همسر و عشق همسرش به طرز نفرت آمیزی فحش داده و منتظر حرکت انتقام جویانه ی عماد می شوند. به عبارتی این سکانس شمه ای از یک تجربه ی اگزیستانسیال را برای تمام مخاطبان ایجاد می کند که مخاطبان نیز خود واقعیشان را بشناسند (البته این تنها سکانسی نیست که چنین خصوصیتی دارد). عماد در آخر به اجبار رعنا، پیرمرد را می بخشد یا حداقل اینطور وانمود می کند که وی را می بخشد. بخشش عماد به معنای خروج عماد از تفکرات سنتی خویش است ولی آیا او می بخشد؟ سیلی ناگهانی آخر فیلم (انتقام حقیقی و ناتوانی در بخشش) پشت درب های بسته (یعنی وانمود بخشش) نمای اساسی ای است که واضح می سازد روشنفکری و فرهنگی بودن عماد وانمودی بیش نیست. و عماد یک انسان سنتی در قالبی دروغین و مدرن زندگی می کند. صحنه ی آخر فیلم که چهره های درهم کشیده ی عماد و رعنا را نشان می دهد بیانگر این است که این انسان ها دیگر قادر به اجرای نمایش یا به عبارتی وانمود کردن موجودیتی غیر از موجودیت خود نیستند.


 

ولی نمایشنامه آرتور میلر که به نام مرگ یک فروشنده است چه ربطی به این موضوع دارد. اگر این نمایشنامه را خوانده باشید متوجه می شوید که در این نمایشنامه شخصی به نام ویلی بازاریابی شکست خورده و انسانی سالخورده است که از زندگی خود ناراضی است و مدام به خاطراتش بر می گردد. در واقع در تمام نمایشنامه ویلی انسانی است که وانمود می کند که در زمان حال زندگی می کند ولی از حقیقت فرار می کند و واقعیت خود را می پوشاند. بیف پسر ویلی است که به حقیقت پدرش پی می برد و از او می خواهد که وی را همانطور که هست بپذیرد. ولی ویلی در فانتزی های خود، دوست ندارد که خود را انسان معمولی ای ببیند. که در نهایت خود کشی می کند. این داستان روایتی است از نپذیرفتن خود و ساختن چهره یا چهره هایی دیگر که از لحاظ محتوایی نیز کاملا با فیلم فروشنده ارتباط دارد (ویلی در این جا عماد است).

 

عماد فروشنده است. ولی براستی عماد چه چیزی را فروخته است؟ چرا نام این فیلم، جدای از ارتباط این فیلم با نمایشنامه ی مشهور مرگ یک فروشنده، فروشنده نام دارد. عماد خود را می فروشد. عماد خود سنتیش را فروخته است و در عوض برای خود تظاهری روشنفکرانه خریده است. ولی نمی داند که زمانی می رسد که اتفاقی اساسی و تکان دهنده ممکن است تمام عقاید و داشته های وی (حتی همسرش رعنا) را به مخاطره اندازد. در واقع فروشنده نماد کسی است که با ارزش ترین های خود را می فروشد و چون فقط تظاهر می خرد در واقع می بازد.

 


مطلب دیگر صحنه ی ابتدایی فیلم است. ساختمان قدیمی که در ابتدای فیلم شروع به لرزش می کند نماد و استعاره ای بصری از عقاید و ساختار سنتی و قدیمی تفکرات و عقاید عماد است. ساختمان می لرزد و دیگر نمی توان در چنین ساختمانی زندگی کرد چرا که لودری صنعتی که نمادی از محصولات انقلاب صنعتی غرب است که حاصل تفکرات مدرنیته می باشد در کنار این ساختمان در حال گودبرداری است. لودر نیز نمادی از مدرنیته است. حال، لودر در کنار ساختمانی قدیمی سازگاری نشان نمی دهد و ساکنین را به خارج هدایت می کند. ولی در عوض عماد در نهایت به ساختمان عقاید قدیمیش باز می گردد. در واقع انتخاب ساختمان خرابه و قدیمی به عنوان مکانی که عماد در آن جا انتقام می گیرد از سوی اصغر فرهادی بی معنی و بی منظور نیست. انجام اتفاقات پایانی فیلم در این مکان (یا location) بدین معناست که هنوز تفکراتی قدیمی در جریان است ولو این که زندگی و ساکنینی در جریان نباشد.

 


تعارضات انسان هایی که هم گرایش های سنتی خودشان را می خواهند و هم مدرن بودن و عقل گرا بودن، به طور کلی مفهومی است که اصغر فرهادی در تمام فیلم هایش دنبال می کند (که به راستی یکی از عمیق ترین و اساسی ترین مشکلات مردم جامعه ی ما است). چهارشنبه سوری در این عصر مدرن به عنوان یک سنت دیرینه، گم شدن الی و تغییرات رفتاری دیگران، سیمین زنی که به دنبال زندگی در خارج است ولی با خود آهنگ هایی از شجریان را همراه می برد همه و همه از مصادیق مفهوم نامبرده در فیلم های اصغر فرهادی است. ولی چرا اصغر فرهادی این قدر خبر ساز شده است و چرا این همه مخالفان؟! اولین اتفاق بردن جایزه ی گلدن گلوب توسط فیلم جدایی نادر از سیمین (یا جدایی) بود. این اتفاق باعث شد که منتقدین کم سواد غرب ستیز ایرانی (بعد از گرفتن جایزه) به نظرشان آید که اصغر فرهادی فیلمی سیاسی ساخته است. اتفاق بعدی بردن جایزه ی اسکار فیلم های خارجی توسط همین فیلم بود که نظریه ی آن منتقدین را پر رنگ تر کرد. این اولین فیلم ایرانی بود که تا بحال جایزه ی اسکار برده بود. اما براستی جوایز اسکار چه چیز را تعیین می کنند؟! استنلی کوبریک، کارگردان نابغه ی آمریکایی که می توان وی را یکی از بهترین کارگردانان طول تاریخ نامید فقط یک جایزه ی اسکار را از آن خود کرده است که آن هم برای جلوه های ویژه بوده است. همچنین بعضی فیلم های وی به دلیل طعنه هایی که به سیاست کشور آمریکا وارد می کند در اکثر مواقع حتی کاندید هیچ جایزه ی اسکاری نشده است. و از طرفی فیلم های استیون اسپیلبرگ که اصولا سمت و سویی موافق با کشور آمریکا و سیاست های آن دارد جوایز اسکار را درو می کند. جایزه ی فیلم آرگو توسط همسر رئیس جمهور آمریکا به بن افلک، کارگردان کم تجربه ی این فیلم، تقدیم می شود. فیلم بسیار ضعیف تک تیرانداز آمریکایی فقط به خاطر سیاسی بودن موفق به دریافت جایزه ی اسکار می شود. همه ی این موارد به راستی سیاسی بودن شدید جوایز اسکار را ثابت می کند ولی در این میان فیلم هایی نیز موفق به دریافت جایزه ی اسکار نیز شده اند که نه سیاسی بوده اند و نه بی کیفیت و نه نالایق. ولی همچنان بعضی فیلم ها هستند که جایزه می گیرند چون که بعضی اوقات منتقدین آمریکایی و حتی داورانشان نیز شعور هنری و فیلمسازی بالایی نیز ندارند. مثلا شاید بتوان گفت که در فیلم جدایی تصویر یک انسان مذهبی یک انسان روانی و بدبخت است. شاید بتوان فضای سیاسی فیلم جدایی را تاریک دید. ولی این تفاسیر به واقع تفاسیر منسجم و دقیق و معناداری از فیلم جدایی نیستند (مقایسه کنید تفسیر و تعبیر این نویسنده را با تفاسیر مذکور در چند خط بالایی). اگر داوران جوایز اسکار به دلیل سیاسی کاری و ایجاد تفرقه به فیلمی چون جدایی اسکار اهدا می کنند منتقدین و متفکران ایرانی نباید واکنش احمقانه تری که هدف سیاسی را دنبال می کند داشته باشند. متاسفانه آن قدر شعور سینمایی و هنری در بعضی منتقدین ایرانی پایین است که این اشخاص گاهی فقط منتظر این می مانند که ببینند که فلان فیلم اسکار می گیرد یا نه. اگر بگیرد پس سیاسی است و اگر هم نگیرد ولی نامزد باشد کم سیاسی است. این بدین معنی است که این منتقدین نمی توانند از خود فیلم مفهومی را دریابند و به عبارتی منتظر رای داوران اسکار می نشینند. این برخورد برخوردی غیر معرفت شناسانه است. که به واقع در ایران طرفداران زیادی دارد. گاهی بایست بی توجه به جوایز هنر را دریابید. باید هنر را فهمید چه بهترین جوایز را بگیرد و چه از گمنام ترین آثار باشد.


نظرات  (۱)

  • داود نورعلی زاده
  • ممنون از مطالب خوبت دوست گلم :)
    پاسخ:
    نظر لطفته

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی