آزادی آرمان همیشه نارس انسان است. سرآغاز چگونه شدن، چگونه
بودن و شدن و بودن مهری بر پایانش. همه ی ما به انتخاب و در آزادی می گزینیم که چه
باشیم، چگونه باشیم، چطور باشیم، چگونه بشویم، چطور بشویم و برای چگونه شدن خود را
مقید به قوانینی می بینیم. چرا که می خواهیم آنگونه شویم. و برای آنگونه شدن، برای
چگونه شدن موافق جریان رودهای قوانین چگونه شدن خودمان حرکت می کنیم. در اینجاست
که آرمان خود را می بازیم، آرمان چگونه شدن را نه، آرمان آزادی را می بازیم. که
دیگر برای چگونه شدن بایست اعمال چگونه ساختن انجام داد، بایست. در این وقت دیگر
اختیار و آزادی وجود ندارد، می بایست وجود دارد. در چگونه شدن آزادی وجود دارد ولی
شدن آزادی را بی رنگ می کند. و در زندگی می بایست شد. برای زندگی کردن باید از دری
رفت یا باید دری ساخت و سپس رفت. ولی می بایست رفت. نمی توان به بهای زندگی در
آزادی پشت درب های زندگی، زندگی کرد.