حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

۶۱ مطلب با موضوع «مطالب فلسفی-تحلیلی» ثبت شده است

مشروعیت غدیر خم و مقبولیت یار غار

اتفاق و واقعه ی غدیر خم یکی از آن اتفاق های مهمی است که شیعیان از آن برای محق بودن و مستحق بودن علی برای خلافت بعد از پیامبر استفاده می کنند. این اتفاق به تعبیری ارائه ی نوعی مشروعیت است که علی را بعد از پیامبر به عنوان خلیفه در نظر می گیرد. ولی آیا این دلیل به تنهایی موجب می شود که مردم علی را خلیفه ی خود بعد از پیامبر ببینند؟ جریان تاریخی که عکس این مطلب را نشان می دهد. لذا در این مطلب صدق مدعای مشروعیت خلافت علی و نگاهی شیعی (بدین معنی که سیره ی علی را جزئی از دین یا تفسیر و مصداقی از دین در نظر می گیریم) را پیش فرض می گیریم و در این حین بررسی خواهیم کرد که از نظر سیاسی چه عامل مهمی به این شرع الهی ارجحیت پیدا کرد.

دعوت از دزدی

چند وقت پیش با برادرم به سرزمین موج های آبی رفته بودیم. جدا از تفریحات و هیجاناتی که بازی ها و محیطش داشتن یه چیز دیگه ذهن ما رو درگیر کرد. اولش با یک اتفاق خاص شروع شد. ما تو صف یکی از بازی ها بودیم که حدودا صد نفر جلوی ما بودن و پنجاه شصت نفر هم پشت سر ما. صف ما مثل یه مارپیچ بود که توسط میله هایی کنترل می شد. کنار صف ما بازی دیگه ای وجود داشت که به خاطر جذابیت کمترش تقریبا میشه گفت صفی نداشت.

قطار چهار

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

وقتی همه چیز نسبیه ...

خیلی دوست داشتنیه اگه باور کنیم که همه چیز نسبیه. این دوست داشتنی بودن از ساده بودن میاد. چون وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم دیگه لازم نیست نظر دیگران رو بدونیم. وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم می تونیم بی خیال همه چیز بشیم و هر کاری دلمون بخواد بکنیم و وقتی کسی بهمون گفت که مثلا این کارت اشتباه بود می تونیم جوابشو اینطوری بدیم که «هر کسی می تونه هر کاری بکنه؛ همه چیز نسبیه، حقیقتی وجود نداره و درست و غلط کاملا نسبیه». در ادامه ی نظریاتمون می گیم که «اگه فکر می کنی که فلان کار یا فلان نظر درسته یا غلطه این نظر توئه و به اندازه ی تمام آدم هایی که تو دنیا وجود دارن درست و غلط وجود داره و ...». راستشو بخواین چنین استدلال و منطقی خیلی به آدم می چسبه. چون خیلی راحت و ساده است. پیچیدگی های فلسفی نداره و کلا باحاله. ولی سوال من این جاست که 

آرایش مریض

بسیار اتفاق افتاده است که وقتی اروپاییان و آمریکاییان (منظور مردمی از کل قاره ی آمریکا) به دلایل مختلفی چون گردشگری، کاری و ... به ایران می آیند نحوه و میزان آرایشِ دختران و زنان ایرانی برایشان بسیار تعجب برانگیز بوده است. آن ها در مملکت خویش این نحوه ی آرایش را اغلب در بین زنان بدکاره می بینند نه در بین مردم عادی. لذا باید دید که آیا واقعا آرایش غلیظ ایرانیان یک ایراد فرهنگی می باشد؟ سوال های دیگری نیز بوجود می آیند چون: آیا قانون حجاب در ایران باعث این امر شده؟ آیا این امر فقط یک دلیل دارد؟ دلایل شکل گیری آرایش غلیظ ایرانیان چیست؟ چگونه می توان این مشکل را رفع کرد؟ و ... . در این مطلب سعی می شود که اکثر دلایل این پدیده مطرح گردد ولی توقع این که تمام این دلایل و عوامل را بتوان به طور جامع و مانع تشریح کرد توقع نابجایی خواهد بود.

تقلید

ضرب المثل معروفی بین ما ایرانیان رواج دارد بدین مضمون که:«تقلید کار میمونه، میمون جزو حیوونه». این ضرب المثل متوجه این مفهوم است که تقلید کردن کاری است حیوانی که در خور شان انسان نیست. لذا سوالاتی این چنین بوجود می آید: آیا به راستی تقلید کردن شان انسانی انسان را پایین می آورد؟ بین تقلید کردن و «همرنگ جماعت شدن» چه ارتباطی وجود دارد؟ رابطه ی بین تقلید و الگو برداشتن چیست؟ آیا می توان تقلید نکرد؟ مرجع تقلید در دین اسلام نسبت به این موضوع چه جایگاهی دارد؟ و ... برای جواب دادن به این سوال ها ابتدا معنای تقلید را بررسی خواهیم کرد و همچنین در این مطلب سعی خواهد شد که بطور کلی جواب سوال های بالا داده شود (چرا که مثلا پرداختن به مسئله ی مرجع تقلید در اسلام بحثی بسیار تخصص تر است).

مقصودان نامطلوب

تصور کنین که شما علاقه مند به حرفه ی نقاشی شدین. فرض کنیم شما به نقاشی علاقه دارین نه به مشهور شدن. در این حالت شما شروع می کنین به تمرین کردن و تمرین کردن و هر چه بهتر شدن در نقاشی کشیدن. شما کارهاتون رو به دیگران هم نشون می دین. دیگران از کارهای شما به وجد میان. و شما ادامه میدین به بهتر شدن. و همین طور دایره ی دیگرانی که کارهاتون رو می بینن بیشتر میشه. در این حالت شما مشهور شدین و البته یک نقاش خوب.

فلسفه به چه دردی می خوره؟!!!

چند وقت پیش توی یه وبلاگِ شخصی می خوندم که از فلسفه به عنوان چیزی یاد شده بود که به هیچ دردی نمی خوره و مثل یک دورِ پوچ و بی مفهومه. بعد تو ادامه چیزی نوشته بود که مضمونش این بود «من اصلا خدا رو از درون میکروسکوپ می بینم. نیازی هم به فلسفه و این جور چیزا نیست ... چه فایده ای داره که ما نظرات افلاطون و ارسطو و کانت و دکارت و این جور آدما رو در مورد ماده و این جور چیزا بدونیم». واقعیت اینه که تو جوامع جهان سومی نباید همیشه تصور اینو داشت که مردمی رو ببینیم که به خاطر یه دلار پول همدیگرو می کشن. یکی از نشونه های جهان سومی بودن اینه که حتی آدم های به ظاهر باسوادش از کمترین سواد هم بهره ای ندارن. این آدم ها اون قدر ذهن های ضعیفی دارن که حتی نمی دونن چطوری باید تحقیق کنن و

غرب زدگی و غرب ستیزی

یکی از مسائلی که جوامع (من جمله ایران) از چندین سال پیش با آن دست و پنجه نرم کرده اند و همچنان نیز طرفداران و مخالفانی دارد غرب زدگی است. از زمانی که مفهوم غرب زدگی شکل گرفت واکنشی چون غرب ستیزی نیز شکل گرفت که موازی با آن شدت و قدرت یافت. اما به راستی غرب زدگی چیست؟؟؟

قطار سه

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

قطار دو

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

قطار یک

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

زندگی پرتقالی

تا حالا شده فکر کنیم که اگه تا الان پرتقال نخورده باشیم، کسی بتونه دقیقا برای ما توصیف کنه که پرتقال چه مزه ای داره و خوردنش چه حسی به آدم میده؟! آیا برای منی که (فرضا) پرتقال نخوردم کسی میتونه تمام و کمال طعم پرتقال رو توصیف کنه؟ اگه فرض کنیم که به بهترین شکل ممکن کسی بتونه این توصیف رو انجام بده ولی باز هم تفاوت خیلی خیلی زیادی وجود داره وقتی که من خودم برای اولین بار شروع به خوردن پرتقال می کنم.

برای فهمیدن

در طول زمان بسیار اتفاق افتاده است که ما می گوییم فلان چیز را فهمیده ایم. ولی آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که بنا بر چه چیزی توانسته ایم تشخیص بدهیم که فلان چیز را فهمیده ایم؟ در واقع سوال اساسی این جاست که ملاک و معیار ما برای فهمیدن یک چیز خاص چیست؟

انقلاب دموکراسی

شاید این طور در ذهن آید که ابتدا حکومت سلطنتی در جریان تاریخ حضور داشته و سپس دموکراسی جایش را پیدا کرده است ولی در واقع چنین نیست. منتخبین مردم چنان جایگاهی از طریق نادانی و جهل مردم پیدا می کردند که خود و فرزندان خود را سلطانانی برای خطه ی در محدودیت خود نامیدند. و بدین گونه سلطان محوری یا سلطنت بوجود آمد. اما در گذشته ی یونان، ما دموکراسیِ تقریبا مطلقی را می بینیم که سقراط این گونه این نوع حکومت را نقد می کند:«عموم مردم از لحاظ فکر و اندیشه و مدیریت و داوری و قضاوت بسیار ضعیف اند و غالبا در این موارد اشتباه می کنند لذا شخصی باید حکومت را به دست بگیرد که در موارد ذکر شده به اندازه ی کافی قوی باشد. قطعا این شخص یک فیلسوف است. و

قضاوت

تا حالا خیلی شنیدیم که مثلا قضاوت کردن اشتباه است و آدم نباید قضاوت کند. ولی مگر غیر این است که وقتی می گوییم «قضاوت کردن اشتباه است» در حقیقت «قضاوت کردن» را قضاوت می کنیم؟!!! 

بحث و مباحثه

بحث کردن یک گونه ی خاصی از صحبت کردن می باشد. انسان ها همه روزه بی واسطه یا با واسطه با یکدیگر صحبت می کنند. ولی وقتی آن ها در صحبتی متوجه اختلاف عقاید خود می شوند به آن صحبت بحث می گویند. در واقع ما خیلی وقت ها با هم بحث کرده ایم. بعضی از این بحث ها به مجادله تبدیل شده است و بعضی دیگر نیز در مرحله ی شروع متوقف شده است. بسیار کم پیش می آید که ما بتوانیم بحثی طویل و بدون مشاجره و مجادله داشته باشیم. با توجه به این مطالب سوالاتی در ذهن بوجود می آیند. مانند، آیا می توان بحثی طویل و بدون مشاجره داشت؟ علت یا علل عدم وجود بحث های طویل و بدون تنش های مجادله آمیز چیست؟ چه چیز هایی مانع بحث شده و همچنین چه عواملی موجب توقف مباحثه ها می شود؟ آیا بحث کردن با ارزش است یا فاقد ارزش؟ اصلا چرا بحث؟ احترام چه جایگاهی در مباحثه دارد؟ فایده ی بحث چیست؟ آیا بحثِ بدون نتیجه بی فایده است؟ و ...؟...؟...؟

نقد

گاهی که ما (عموما) یک نقد هنری یا ادبی را می خوانیم از این که چطور منتقد توانسته است که چنین معنا یا فهم پنهانی را که اصولا پشت ساختارها و مواد هنری است، به دست بیاورد متحیر می شویم. بیشتر متعجب می شویم اگر که معایب محتوایی را نیز منتقد در نقد خود داشته باشد. سوال اساسی این است که چطور یک منتقد به چنین سطحی می رسد؟ زیرا که ما غالبا در مواجهه با چنین مواردی خود را نقد می کنیم که «چرا ما اینطور نیستیم؟». بطوری ادبی، چگونه می توان به مقام «اهل نظر» رسید؟ یا به عبارتی دقیق تر چگونه می توان اثری ادبی یا هنری را نقد کرد؟

تحلیل و نقد سه دیدگاه

داستانی قرآنی در مورد کوه سینا وجود دارد که در موردش چندین شاعر اظهار دیدگاه کرده اند. تحلیل، مقایسه و نقد این چند دیدگاه خالی از لطف نمی باشد و بلکه به نظر نویسنده بسیار آموزنده است. ابتدا داستان را به طور خلاصه وار و به زبانی ساده مطرح می کنیم.

 

آمده است که چون موسی به وعده گاه آمد گفت:«خداوندا، خود را به من بنمای تا تماشایت کنم». و خداوند فرمود:«هرگز مرا نخواهی دید؛ ولی به کوه (=کوه سینا) نگاه کن. اگر برجای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید». و خداوند کوه را متلاشی ساخت و موسی مدهوش بر زمین افتاد.

 

منطق

برای خیلی ها منطق اصطلاحی گنگ و حاوی پیچیدگی های بسیار است. یعنی تا با بعضی می خواهی در مورد منطق صحبت کنی آنچنان از ادامه ی صحبت سر باز می زنند که گویی می خواهند به سخت فهم ترین موجود این جهان فکر کنند. غافل از این که توضیح آن که منطق چیست بسیار ساده خواهد بود اگر به واقع درک کرده باشیم که منطق چیست. در باب این که منطق چیست و قالب های منطقی چه هستند و چگونه می توان از منطق استفاده کرد و ... کتاب ها، مقالات، سایت ها و منابع زیادی هستند که بتوان از آن استفاده کرد ولی این مطلب به شکلی کلی به این موضوع می پردازد.