وقتی تو دبیرستان سر درس هایی مثل دینی بهمون گفته می شد که هیچ چیز باعث تفاوت انسان ها نمیشه مگر تقوا، با خودم می گفتم یعنی چی؟ بعد یادمه اصولا ملاها و معلمای دینیمون از تقوا به عنوان انجام کار نیک، از دستورات خدا پیروی کردن و ... یاد می کردن. وقتی دقیق تر می شدی می گفتن تقوا یعنی پرهیزکاری. ولی اصلا پرهیزکاری یعنی چی؟ ما خیلی موقع ها فقط لغات رو غرغره می کنیم. همه می دونیم پرهیزکاری یعنی چی ولی نمی دونیم پرهیزکاری یعنی چی. همه می دونیم باید تقوا داشته باشیم ولی نمی دونیم تقوا داشتن یعنی چی. و تو این مطلب قراره مباحثی مربوط به تقوا قرار بگیره ولی نه لزوما تقوای دینی یا تقوای اسلامی. قراره مثلا بفهمیم که آیا سقراط انسان با تقوایی بوده یا نه. قراره بفهمیم که برتراند راسل، فیلسوفی که خیلی تلاش کرد که ثابت کنه خدا وجود نداره و کلا فیلسوفی مخالف دین (الهی) بود، آیا تقوا داشته یا نه. و قرار نیست مثالی بررسی بشه. قراره فلسفه ی تقوا مشخص بشه.
تقوا در لغت به معنی پرهیز و مراقبت است و تقوا در اصطلاح به معنی مطیع بودن در انجام دستورات الهی. حال بیاییم کمی از معنی لغوی و کمی از معنی اصطلاحی تقوا را با هم مخلوط کنیم. در واقع تقوا داشتن چیزی نیست جز دین داشتن به معنای واقعی دین. دین، برنامه ای است نظری و عملی (عقیده) که هر شخص انجام می دهد. در این معنا همه ی انسان ها دین دارند. ولی دین قوی، برنامه ای است «منسجم» از نظر و عمل و ترکیب هر دو. یعنی برای داشتن یک دین قوی در مرحله اول بایست عقاید نظری شخص در تناقض با یکدیگر نباشند، در مرحله ی دوم بایست عقاید عملی شخص (یعنی کارهایی که شخص عملا انجام می دهد) در تناقض با یکدیگر نباشند و در مرحله ی سوم باید عقاید منسجم نظری با عقاید منسجم عملی در انسجام باشند (یعنی نبایست عقاید نظری با عقاید عملی در تضاد یا در تناقض باشند). در این معنا دیگر هر کسی دین قوی ای ندارد. در واقع انسان های بسیار کمی وجود دارند که دین، به معنای قوی دین، دارند. و تقوا داشتن یعنی از دین خود پیروی کردن. چرا که دین چیزی نیست جز محدود کردن اعمال و عقاید در برنامه ای منظم و منطقی.
مرتضی مطهری عقیده دارد که تقوا داشتن محدودیت نیست، مصونیت است. علت اجتناب کردن ایشان از قائل شدن صفت محدودیت برای تقوا منفی نگاه کردن به محدودیت است. محدودیت به خودی خود منفی نیست. مخصوصا اگر بدانیم که خود برای خود، آزادانه و آگاهانه، محدودیت ایجاد می کنیم. نه لزوما محدودیتی که در زندگی ما مشکل ایجاد کند. مثلا، ما خود را محدود می کنیم که با چشمان بسته از خیابان ها گذر کنیم. از این قبیل محدودیت ها موجب سلامت جسم ما می شود. و محدودیت هایی از این قبیل نیز هستند که موجب سلامت روح ما می شوند. دانستن این محدودیت ها خود به تنهایی عمری می طلبد. ولی آنچه در این بحث مهم است خود محدودیت است. در واقع خود را محدود کردن همان پرهیزکاری است. لذا از این منظر حتی برتراند راسلِ مرتد نیز با تقوا است. فقط کافی است که کمی از زندگی وی اطلاعاتی داشته باشید.
همچنین امام علی در حدیثی می گویند که بهترین اعمال گناه انجام ندادن است. این حدیث خود تفسیری است از تقوا. چرا که ترک گناه در معنای دینی پذیرش محدودیت های الهی است و این پذیرش در واقع پرهیزکاری است یعنی تقوا.