حواس پنج گانه
اشک هایم از چشمانم فرو می ریزند ... نه از فرط غم، نه از وفور شادی ... فقط چشمانم طاقت رویارویی را با ظلمت ندارند ... تاریکی، امان پنجره های روحم را بریده است
گوش هایم تا عمق اعصاب درد دارند ... نه از صدای ناهنجار، نه از سکوت محض ... فقط گوش هایم پر شده اند از یاوه های زمانه ... کلام پوچ، حلزون واره هایم را چرکین کرده است