حکمت اول (The First Wisdom)

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول چیه؟! تو اصلا کی هستی که بخوای حکمت رو تعریف بکنی؟! آره، با تو ام نویسنده وبلاگ حکمت اول!

حکمت اول (The First Wisdom)

اگه حوصلشو نداری بیخیالش شو ... وبلاگو نمیگم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۶ مطلب با موضوع «مطالب فلسفی-تحلیلی :: جهان شناسی :: دیدگاهی» ثبت شده است

فهم تفاوت روش‌ها

وقتی به لیستی از مغالطه‌ها نگاه می‌کنید و با خود فکر می‌کنید که اگر این‌ها مغالطه‌اند، پس دیگر انجامشان نمی‌دهم، و سپس سعی می‌کنید که از تمام مغالطه‌ها اجتناب کنید، متوجه خواهید شد که این کار عملی نیست. اما چرا؟ علت اصلی آن است که اکثر مغالطه‌هایی که تا کنون شناخته شده بدین دلیل به عنوان «مغالطه» شناخته شدند که به نحوی «درستی» نتیجه گیری یا بهتر است بگوییم «یقین» از «درستی» نتیجه گیری را خدشه دار می‌کنند. حال، آیا می‌شود همواره عقایدی (چه نظری و چه عملی) را در تمام مدت زندگی بپذیریم که به درستی آنان یقین داشته باشیم؟ در واقع، آیا همواره می‌توانیم به درستی عقاید خود صد در صد باور داشته باشیم؟

بیان در رهایی

آیا تا به حال به واقع فکر کرده ایم که آزادی بیان چیست؟ موارد استعمال آن در کجاست؟ خوب است یا بد است؟ مفید است یا مضر؟ در چه جاهایی خوب یا بد و در چه جاهایی مفید یا مضر است؟ در چه کشورهایی آزادی بیان وجود دارد و در چه کشور هایی آزادی بیان وجود ندارد؟ اصلا آیا کشوری وجود دارد که در آن آزادی کامل بیان وجود داشته باشد؟ و ...؟ ...؟ البته ممکن است درستی آزادی بیان بدیهی به نظر برسد ولی چیستی و حدود آن چطور؟ البته که اگر از حدود آزادی بیان صحبت کنیم ممکن است مفهوم آزادی بی معنی شود ولی از طرفی ممکن است که بدون حدود محقق نشود. در این مطلب به مسائلی از این دست می پردازیم.

خودکفایی

 

امروز از یک برنامه در تلویزیون که البته با مجری گری نادر طالب زاده بود کلی تعریف و تمجید از شهید چمران دیدم و شنیدم و این که چه شخصیت مهم و تاثیرگذاری بوده. وقتی در مورد این شخصیت به مطالعه می پردازیم همه به فعالیت های گسترده ی وی و تاثیرگذاری عمیق وی اذعان خواهیم داشت. البته که نه یک و نه دو بلکه دلایل بسیاری موجب پدید آمدن چنین شخصیتی شدند اما نکته ی دیگر که نگارنده بدان توجه خواهد کرد تحصیلات خارج از کشور این شخصیت است. گمراه نشوید. مسئله چمران نیست.

گذری بر رهگذری (حول نظریاتی در باب تقابل احساس و عقل)

حداقل برای خودم خیلی جالب بود که وقتی مقایسه کردم اولین مطلبی که تو این وبلاگ گذاشتم و مطالبی که اخیرا تحت عناوین انسان الگوریتمی و آبریزش یا ویروس نشر کردم. خواننده اگر این مطالب را از سر حوصله بخواند متوجه تفاوت عظیم آن ها می شود. زمانی که مطلب «یا عشق یا عقل، نه هر دو» را نوشتم چنان عقیده داشتم که احساس ما بسیار گمراه کننده است و لذا ما عقل را قربانی احساس می کنیم و در نتیجه باید دو راه انتخاب کنیم و آن این که یا عقل را انتخاب کنیم و یا احساس را. که البته در این مطلب عقل با ارزش تر در نظر گرفته می شود و راه پیشنهادی نیز عقل است. مسئله آن جا جذاب می شود که 

روحیه ی نسبی نگری

ما ایرانیان، حداقل در چند دهه ی گذشته، به شدت از گفت و گو و بحث متنافر شده ایم. این در حالی است که به شدت به آزادی بیان معتقدیم یا بهتر است بگویم که ادعا می کنیم که معتقدیم. اگر فلسفه ی آزادی بیان را که خاستگاهش غرب می باشد مورد توجه قرار دهیم متوجه می شویم که اساسا آزادی بیان به هدف کشف حقیقت و به وسیله ی بیان و ایراد دیدگاه ها و نقد ها و نقطه نظرات است. در واقع خاستگاه علت آزادی بیان همان جایی است که از بحث کردن و صحبت و گفت و گو فرار می کنیم. حال این فرار اگر از طرف حکومت باشد به روش سانسور و اگر از طرف مردم باشد به صورت های دیگر انجام می گیرد که پرداختن به خود این روش ها خود به راحتی می تواند مطلبی دیگر باشد.

پر و خالی

حتما تا بحال شنیده اید که مثلا می گویند فلانی صفر و یکی برخورد کرد یا منطق شخصی را صفر و یکی می نامند. البته استفاده از این اصطلاح ها تا حدی مفهوم مورد نظر را می رساند ولی آیا استفاده از این اصطلاحات به معنای واقعی کلمه درست است؟! در واقع آیا اینکه سفید نبودن را معادل سیاه بودن در نظر بگیریم و یا پر بودن را معادل خالی نبودن در نظر بگیریم، از منطق صفر و یکی استفاده کرده ایم؟؟

آبریزش یا ویروس؟

ریشه یابی کردن، تحلیل کردن و یا آسیب شناسی مسئله ای است که نیاز به اطلاعات درست و تفکری سالم دارد. ما در این دوره از زمان به درستی نمی توانیم علت بیماری های فکری و یا عقیدتی خود را بیابیم. مخصوصا این که توسط رسانه های مختلف به طور اشتباه توجیه می شویم. یکی از این موارد فیلم هایی است که به طور جدی به عقل و منطق داشتن حمله می کنند و صفت عقلانیت انسان را به نقدی اساسی می کشانند. این فیلم ها به طور کلی به دو شکل مضمون خود را به تصویر می کشند. اولین روش نشان دادن دنیایی است 

مخالف اندیشی «و» مستقل اندیشی

مستقل اندیشی از یکی از نشانه های روشنفکری آغاز می شود که هر کس باید بتواند خود و برای خود بیندیشد. در واقع این حالت انسان را به خود بیشتر وانهاد و او را در حوزه ی تفکر مستقل تر کرد. اساس مستقل اندیشی این است که هر زمان که تفکری توسط متفکرانی پدید آمد، بعد از مدتی تبدیل به یک نوع رسم و رسوم ثابت تبدیل شده است که مانع تفکر انسان شده است. در واقع محصول تفکر به ساحت فکر در آمده و بر ذهن اشخاص احاطه یافته و قدرت تفکر را برای شخصی که با فکر روبرو شده از وی میگیرد. برای رهایی از این مشکل راهنمایان بشری یعنی همان فیلسوفان و هنرمندان، انسان را دعوت به تفکر برای خود و مستقل اندیشی کرده اند.

انسان الگوریتمی

«برنامه ای بنویسید که ... را انجام دهد» جمله ای است که سر کلاس های برنامه نویسی مبتدی زیاد شنیده می شود. صرف نظر از هر معنی دیگری که این جمله می تواند داشته باشد، این معنی را دارد که هدف از نوشتن برنامه قبل از نوشتن برنامه مشخص می شود. علامت سه نقطه ی جمله ی مذکور، به طور کلی نشان دهنده ی یک هدف است. و اصولا تمام سیستم های کامپیوتری و نرم افزاری از چنین قاعده ای پیروی می کنند. همه ی نرم افزار ها هدف هایی دارند و برنامه نویسان برای آن ها الگوریتم هایی (روش های رسیدن به هدف) می نویسند که هدف محقق شود. مسئله ی انسان نیز شباهت هایی

تحویل گیرنده

این اتفاق زیاد میفته که وقتی حرفی میزنی یا مطلبی مینویسی یا یه پستی میذاری بعضیا تلاش می کنن که از چیزی که گذاشتی به حالت روحیت پی ببرن. حتی این اتفاق تو بدترین حالتش تو شعر و در کل هنر میفته. یعنی «این بعضیا» شعر رو میخونن تا به حالت روحی شاعر برسن. ولی اصلا این حرکت حرکت درستی نیست. مخصوصا زمانی که تو، به عنوان نویسنده، سعی کردی که مطلبت فراشخصی، فرازمانی و فراجغرافیایی باشه. واقعا چرا ما فراموش کردیم که فقط گوش کنیم ببینیم حرف چیه؟ چرا ما به اصل اون چیزی که باید توجه کنیم توجه نمی کنیم؟!

تاخیر روشنایی روز ایرانی زن

خواستم تو روز جهانی زن این مطلبو بذارم ولی خب به دلایلی نشد و حالا کمی با تاخیر الان این کارو می کنم. این مطلبو برای جنس های مونث می ذارم ولی حقیقتا روی صحبتم با جنس های مذکره. موضوع این مطلبو بیشتر حول این مفهوم قرار می دم که نوع نگرش ما مرد ها (=به طور کلی جنس مذکر) نسبت به زن ها (=به طور کلی جنس مونث) تو روابط بینمون خیلی تاثیر گذاره. و اگه میخوایم که این روابط بهتر از اینی که هستن (که در حال حاضر به نظر بنده اصلا خوب نیستن) بشه باید تغییرات اساسی رو ایجاد کنیم.

قطار چهار

«سلسله مطالب قطار، نه به هدفِ به اشتراک گزاریِ مفهومی خاصی از سوی نویسنده و نه به هدف روشن کردن مطلبی انسانی است. این مطالب صرفا دیالکتیکی یک طرفه و خود محورانه است که در ابتدای آن واقعا خود نویسنده نخواهد دانست که پایانش چه خواهد بود. این مطالب تخلیه ی آنی ذهنی نویسنده است و یکی از دغدغه های فلسفی وی را تشریح خواهد کرد. البته همه ی این ها بدین معنی نیست که این مطالب سودمند و روشنگر نخواهند بود. همچنین توصیه می شود که مخاطبانی که می خواهند این مطالب را دنبال کنند باید مطالب را به ترتیب شماره ها بخوانند. بدین معنی که اگر کسی بخواهد مطلب قطار دو را بدون در نظر گرفتن مطلب قطار یک بخواند، ممکن است بعضی مطالب در نظرش گنگ و نامفهوم آید.»

وقتی همه چیز نسبیه ...

خیلی دوست داشتنیه اگه باور کنیم که همه چیز نسبیه. این دوست داشتنی بودن از ساده بودن میاد. چون وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم دیگه لازم نیست نظر دیگران رو بدونیم. وقتی همه چیز رو نسبی فرض کنیم می تونیم بی خیال همه چیز بشیم و هر کاری دلمون بخواد بکنیم و وقتی کسی بهمون گفت که مثلا این کارت اشتباه بود می تونیم جوابشو اینطوری بدیم که «هر کسی می تونه هر کاری بکنه؛ همه چیز نسبیه، حقیقتی وجود نداره و درست و غلط کاملا نسبیه». در ادامه ی نظریاتمون می گیم که «اگه فکر می کنی که فلان کار یا فلان نظر درسته یا غلطه این نظر توئه و به اندازه ی تمام آدم هایی که تو دنیا وجود دارن درست و غلط وجود داره و ...». راستشو بخواین چنین استدلال و منطقی خیلی به آدم می چسبه. چون خیلی راحت و ساده است. پیچیدگی های فلسفی نداره و کلا باحاله. ولی سوال من این جاست که 

مقصودان نامطلوب

تصور کنین که شما علاقه مند به حرفه ی نقاشی شدین. فرض کنیم شما به نقاشی علاقه دارین نه به مشهور شدن. در این حالت شما شروع می کنین به تمرین کردن و تمرین کردن و هر چه بهتر شدن در نقاشی کشیدن. شما کارهاتون رو به دیگران هم نشون می دین. دیگران از کارهای شما به وجد میان. و شما ادامه میدین به بهتر شدن. و همین طور دایره ی دیگرانی که کارهاتون رو می بینن بیشتر میشه. در این حالت شما مشهور شدین و البته یک نقاش خوب.

زندگی پرتقالی

تا حالا شده فکر کنیم که اگه تا الان پرتقال نخورده باشیم، کسی بتونه دقیقا برای ما توصیف کنه که پرتقال چه مزه ای داره و خوردنش چه حسی به آدم میده؟! آیا برای منی که (فرضا) پرتقال نخوردم کسی میتونه تمام و کمال طعم پرتقال رو توصیف کنه؟ اگه فرض کنیم که به بهترین شکل ممکن کسی بتونه این توصیف رو انجام بده ولی باز هم تفاوت خیلی خیلی زیادی وجود داره وقتی که من خودم برای اولین بار شروع به خوردن پرتقال می کنم.

برای فهمیدن

در طول زمان بسیار اتفاق افتاده است که ما می گوییم فلان چیز را فهمیده ایم. ولی آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که بنا بر چه چیزی توانسته ایم تشخیص بدهیم که فلان چیز را فهمیده ایم؟ در واقع سوال اساسی این جاست که ملاک و معیار ما برای فهمیدن یک چیز خاص چیست؟

قضاوت

تا حالا خیلی شنیدیم که مثلا قضاوت کردن اشتباه است و آدم نباید قضاوت کند. ولی مگر غیر این است که وقتی می گوییم «قضاوت کردن اشتباه است» در حقیقت «قضاوت کردن» را قضاوت می کنیم؟!!! 

بحث و مباحثه

بحث کردن یک گونه ی خاصی از صحبت کردن می باشد. انسان ها همه روزه بی واسطه یا با واسطه با یکدیگر صحبت می کنند. ولی وقتی آن ها در صحبتی متوجه اختلاف عقاید خود می شوند به آن صحبت بحث می گویند. در واقع ما خیلی وقت ها با هم بحث کرده ایم. بعضی از این بحث ها به مجادله تبدیل شده است و بعضی دیگر نیز در مرحله ی شروع متوقف شده است. بسیار کم پیش می آید که ما بتوانیم بحثی طویل و بدون مشاجره و مجادله داشته باشیم. با توجه به این مطالب سوالاتی در ذهن بوجود می آیند. مانند، آیا می توان بحثی طویل و بدون مشاجره داشت؟ علت یا علل عدم وجود بحث های طویل و بدون تنش های مجادله آمیز چیست؟ چه چیز هایی مانع بحث شده و همچنین چه عواملی موجب توقف مباحثه ها می شود؟ آیا بحث کردن با ارزش است یا فاقد ارزش؟ اصلا چرا بحث؟ احترام چه جایگاهی در مباحثه دارد؟ فایده ی بحث چیست؟ آیا بحثِ بدون نتیجه بی فایده است؟ و ...؟...؟...؟

نقد

گاهی که ما (عموما) یک نقد هنری یا ادبی را می خوانیم از این که چطور منتقد توانسته است که چنین معنا یا فهم پنهانی را که اصولا پشت ساختارها و مواد هنری است، به دست بیاورد متحیر می شویم. بیشتر متعجب می شویم اگر که معایب محتوایی را نیز منتقد در نقد خود داشته باشد. سوال اساسی این است که چطور یک منتقد به چنین سطحی می رسد؟ زیرا که ما غالبا در مواجهه با چنین مواردی خود را نقد می کنیم که «چرا ما اینطور نیستیم؟». بطوری ادبی، چگونه می توان به مقام «اهل نظر» رسید؟ یا به عبارتی دقیق تر چگونه می توان اثری ادبی یا هنری را نقد کرد؟

تحلیل و نقد سه دیدگاه

داستانی قرآنی در مورد کوه سینا وجود دارد که در موردش چندین شاعر اظهار دیدگاه کرده اند. تحلیل، مقایسه و نقد این چند دیدگاه خالی از لطف نمی باشد و بلکه به نظر نویسنده بسیار آموزنده است. ابتدا داستان را به طور خلاصه وار و به زبانی ساده مطرح می کنیم.

 

آمده است که چون موسی به وعده گاه آمد گفت:«خداوندا، خود را به من بنمای تا تماشایت کنم». و خداوند فرمود:«هرگز مرا نخواهی دید؛ ولی به کوه (=کوه سینا) نگاه کن. اگر برجای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید». و خداوند کوه را متلاشی ساخت و موسی مدهوش بر زمین افتاد.